- تقاوی
- نیرو بخشی، پیش پرداختن، مساعده دادن بکارگر و زارع، پیش پرداخت مساعده
معنی تقاوی - جستجوی لغت در جدول جو
- تقاوی
- پیش پرداخت دادن به کارگر یا کشاورز، پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد
- تقاوی ((تَ))
- مساعده دادن به کارگر و زارع، پیش پرداخت، مساعده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تقویم
همچندی، برابری
درمان کردن
برابر گردیدن
در جنگ روبروی هم ایستادن و پایداری کردن
با یکدیگر سخن گفتن
خواهشیدن، باز خواهی وام، داور خواهی، در خواست کردن خواهش کردن، درخواست
بیراهگی
گرد آمدن مردم
با هم برابر شدن، همانند شدن، برابری
دوا کردن، درمان کردن، خود را معالجه کردن
پرهیزگاری، پرهیز
پرهیزگاری، ترسیدن از خدا و به معنی توانا شدن، نیرومند شدن
تقوا، ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
گیرنده، جای تهی
Devoutness
благочестие
Frömmigkeit
благочестя
pobożność
piedade
devoción
piété
vroomheid
ความศรัทธา