معنی تقاضی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تقاضی
تقاضی
- تقاضی
- خواهشیدن، باز خواهی وام، داور خواهی، در خواست کردن خواهش کردن، درخواست
فرهنگ لغت هوشیار
تقاضی
- تقاضی
- وام بازخواستن و وام بازگرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خواهش نمودن. (آنندراج). تقاضا کردن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تراضی
- تراضی
- خرسندی -1 از هم خشنود شدن راضی گشتن، خشنودی رضایت. یا به تراضی طرفین. بخشنودی دو جانب برضایت دو طرف معامله. از هم راضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تقاوی
- تقاوی
- نیرو بخشی، پیش پرداختن، مساعده دادن بکارگر و زارع، پیش پرداخت مساعده
فرهنگ لغت هوشیار
تقاوی
- تقاوی
- پیش پرداخت دادن به کارگر یا کشاورز، پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد
فرهنگ فارسی عمید