جدول جو
جدول جو

معنی تفقم - جستجوی لغت در جدول جو

تفقم
(تَ خُ)
به سر بینی گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن فقم یعنی چانه و یا سر بینی کسی را. (از ناظم الاطباء). چانه یعنی ریش کسی گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفهم
تصویر تفهم
فهمیدن، دریافتن، مطلبی را کم کم درک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفقد
تصویر تفقد
جستجو کردن، جویا شدن، گمشده را بازجستن، دلجویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفقه
تصویر تفقه
فقه خواندن، علم دین آموختن، فقیه شدن، فهمیدن و دانا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَذْ ذُ)
بزرگ گردیدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بزرگ و سخت قوی شدن کار. (از اقرب الموارد) : چون این خبر به ناصرالدین رسید به سیف الدوله نوشت تا روی به نیشابور نهد و برادر خویش بغراجق را بمدد او فرستاد تا کار ایشان دریابند و پیش از تفاقم شر و اشتعال نایرۀ ایشان بکفایت مهم ایشان قیام کند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174)
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ)
فقه آموختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد). یقال: هو یتفقه فی العلم، ای یتعلم. (اقرب الموارد، فقیه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دانا شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فهمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فهمیدن سخن و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکافه و پاره شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحرک. قال جریر: یجر المخازی من لدن ان تفقعاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَبْءْ)
واجستن. (زوزنی). جستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گمشده را جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گمشده را واجستن و واپرسیدن و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). گم شده را بازجستن و پرسش نمودن و مجازاً بمعنی دلجوئی و مهربانی و غمخواری. (غیاث اللغات). غمخواری و دلجوئی و ملاطفت و مهربانی و ترحم. (ناظم الاطباء) : و او در ابواب تفقد و تعهد، ایشان را انواع تکلف و تنوق واجب داشتی. (کلیله و دمنه). چون ابوعلی به بخارا رسید در تعهد و تفقد و اجلال واکرام قدر او مبالغت رفت. (ترجمه تاریخ یمینی). ابوابراهیم چادر کنیزکی که به تعهد و تفقد ایشان قیام می نمود در سر کشید و در خفارت آن زی از مجلس خویش بیرون گریخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 219).
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به تفقدی دواکن.
سعدی.
بر حالت ببخشید و کسر حالت را به تفقدی جبر کرد. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَءْ ءُ)
شکفتن گل. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشکفتن. (زوزنی) ، گشاده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفتح در کلام: و منهم من عم فقال التفقح التفتح. (از اقرب الموارد) ، چشم باز کردن سگ بچه. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَزْ)
چیره شدن برکسی، کلان لقمه خوردن طعام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ صُ)
دریافتن به درنگ. (تاج المصادر بیهقی). دریافتن. (زوزنی) (دهار). اندک اندک دریافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ادراک. دریافت و بازیافت. (ناظم الاطباء) : که اگر در خواندن فروماند به تفهیم معنی کسی تواند رسید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَءْ ءُ)
شکفتن گل. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
شکسته گردیدن بی جدایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فُ قُ)
دهان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سقف دهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ / فَ)
زنخ یا یکی از دو جانب زنخ، نوک بینی سگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ قِ)
مرد زیرک که بر خصم غالب آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
بسیار خوردن و لقمه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزقم لقمه، بلعیدن آن و تزقم چیزی تلقم آن. (از متن اللغه). تلقم، زقوم خوردن (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، افراط نمودن در شیر نوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیاده روی در نوشیدن شیر. (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بانگ کردن آب از بسیاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صدا برآوردن آب در شکم از بسیاری. (از اقرب الموارد) ، به مهلت فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بسرعت خوردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَءْ ءُ)
ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهنگ کردن به کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهنگ چیزی کردن. (از اقرب الموارد) ، دور و دراز رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اطناب در آن. (از اقرب الموارد) ، کشتن. (تاج المصادر بیهقی). کشتن صید را، یاد گرفتن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : انک لتتوقمنی بالکلام، ای ترکبنی و تتوثب علی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیرخیز و گرانبار گردیدن گوسپند از بار بچه های شکم. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذَب ب)
بیشی برآمدن دندان پیشین بالایین کسی چندان که بر زیرین ننشیند یا برعکس آن، فیریدن، تکبر نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خرامیدن. (منتهی الارب) ، کم شدن مال کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، افزون گردیدن مال کسی. (از منتهی الارب) ، دشوار شدن کار و سترگ گشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
مرد پیش برآمده دندان پیشین بالائین، یا بر خلاف آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فقماء مؤنث آن است. (آنندراج). آنکه دندانهای زیرینش از دندانهای زورین برآمده. (المصادر زوزنی). کژدهن. (دستوراللغه) : یزید بن عبدالملک کان افقم. (صبح الاعشی).
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ)
چاه کندن. (تاج المصادر بیهقی) ، شد و آمدن کردن. (تاج المصادر بیهقی). آمد و شد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفقه
تصویر تفقه
فقه آموختن، فقیه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
دریافتن بدرنگ، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصم
تصویر تفصم
شکستن بی جدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقم
تصویر فقم
بینی سگ، آرواره زنخ پر نااستوار لب پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعم
تصویر تفعم
شکفتن شکوفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقح
تصویر تفقح
شکفتن گل، گشاده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقد
تصویر تفقد
جستن، دلجوئی، ملاطفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقم
تصویر توقم
ترسانیدن، آهنگ چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقد
تصویر تفقد
((تَ فَ قُّ))
دلجویی کردن، بازجست، واجست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفقه
تصویر تفقه
((تَ فَ قُّ))
فقه آموختن، دانشمندی جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
((تَ فَ هُّ))
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
التفات، تلطف، دلجویی، دل نوازی، مهربانی، نواخت، بازجست، واجست، دل جویی کردن، نواختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد