افزون شدن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی. (ناظم الاطباء) ، افزونی نمودن، نیکویی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لطف و مرحمت و احسان و مهربانی و خاطرنوازی. (ناظم الاطباء) : بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام. فرخی. مرکب نیکیت را به جل ّ وفاها پیش خداوند کش به دست تفضل. ناصرخسرو. کرده ام از راه عشق چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ گذر سوی من. سعدی. سعدی گر آسمان به شکر پرورد ترا چون می کشد به زهر ندارد تفضلی. سعدی. - به تفضل دادن، به تبّرع دادن، نه به بیع و مکافات و قرض. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، فضل کردن و دعوی فضل کردن بر اقران. (تاج المصادر بیهقی). فضل کردن. (زوزنی). دعوی فضل نمودن بر اقران خویش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افزونی جستن بر اقران خود. (آنندراج). فضل و سروری جستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : هو یتفضل علی قومه. (اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن برای کار. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جامۀ بادروزه پوشیدن برای کار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یک جامۀ بی آستین پوشیدن زن در خانه از برای انجام کار. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن و اطراف آن را بر خلاف بر دوش انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بصیغۀ امر: تفضّل ، در اصطلاح امروز خواستن از کسی دیدار یا جلوس و مانند آن بر سبیل تجمل. (از اقرب الموارد). بفرمای. پیش شو. درآی. بسم اﷲ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
افزون شدن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی. (ناظم الاطباء) ، افزونی نمودن، نیکویی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لطف و مرحمت و احسان و مهربانی و خاطرنوازی. (ناظم الاطباء) : بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام. فرخی. مرکب نیکیت را به جل ّ وفاها پیش خداوند کش به دست تفضل. ناصرخسرو. کرده ام از راه عشق چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ گذر سوی من. سعدی. سعدی گر آسمان به شکر پرورد ترا چون می کشد به زهر ندارد تفضلی. سعدی. - به تفضل دادن، به تبّرع دادن، نه به بیع و مکافات و قرض. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، فضل کردن و دعوی فضل کردن بر اقران. (تاج المصادر بیهقی). فضل کردن. (زوزنی). دعوی فضل نمودن بر اقران خویش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افزونی جستن بر اقران خود. (آنندراج). فضل و سروری جستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : هو یتفضل علی قومه. (اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن برای کار. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جامۀ بادروزه پوشیدن برای کار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یک جامۀ بی آستین پوشیدن زن در خانه از برای انجام کار. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن و اطراف آن را بر خلاف بر دوش انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بصیغۀ امر: تَفَضَّل ْ، در اصطلاح امروز خواستن از کسی دیدار یا جلوس و مانند آن بر سبیل تجمل. (از اقرب الموارد). بفرمای. پیش شو. درآی. بسم اﷲ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، نکوهش، سراکوفت، سرزنش، بیغار، طعنه، بیغاره، پیغاره، سرکوفت، عتیب، زاغ پا، تفش، ملامت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تَفشِه، نِکوهِش، سَراکوفت، سَرزَنِش، بیغار، طَعنِه، بیغارِه، پیغارِه، سَرکوفت، عِتیب، زاغ پا، تَفش، مَلامَت
ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین. وی المصادر زوزنی را بخط نسخ نوشته و نسخۀ آن در کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 284 شود سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. (از حبیب السیر ص 206). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود
ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین. وی المصادر زوزنی را بخط نسخ نوشته و نسخۀ آن در کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 284 شود سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. (از حبیب السیر ص 206). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود
نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج، افضلون، افاضل. مؤنث: فضلی ̍. ج، فضلیات، فضل. (از اقرب الموارد). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذکر ومؤنث در وی یکسان است و برخلاف هرگاه الف و لام بر آن داخل شود و یا اضافه گردد، چنین نیست. (ناظم الاطباء). افزون تر. (آنندراج). فاضل تر. (مهذب الاسماء نسخۀخطی). بافضل تر. برتر. امثل. افزونتر. سرآمده. فزونتر. اشرف. (یادداشت مؤلف) : و اصطفاه من افضل قریش حسبا و اکرمها نسبا. (تاریخ بیهقی ص 298). او افضل انبیاست لیکن آمد پس از انبیا بگیهان. خاقانی. - امثال: افضل الاعمال احمزها، افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. (یادداشت مؤلف). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج، افضلون، افاضل. مؤنث: فُضْلی ̍. ج، فضلیات، فُضَل. (از اقرب الموارد). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذکر ومؤنث در وی یکسان است و برخلاف هرگاه الف و لام بر آن داخل شود و یا اضافه گردد، چنین نیست. (ناظم الاطباء). افزون تر. (آنندراج). فاضل تر. (مهذب الاسماء نسخۀخطی). بافضل تر. برتر. امثل. افزونتر. سرآمده. فزونتر. اشرف. (یادداشت مؤلف) : و اصطفاه من افضل قریش حسبا و اکرمها نسبا. (تاریخ بیهقی ص 298). او افضل انبیاست لیکن آمد پس از انبیا بگیهان. خاقانی. - امثال: افضل الاعمال احمزها، افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. (یادداشت مؤلف). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
افزون شونده و افزونی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). افزونی جوینده. (ناظم الاطباء) ، نکوئی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آن که تفضل کند. آن که ناواجبی را بخشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دعوی فضل کننده بر اقران خویش. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزونی جوینده بر اقران. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفضل شود، فاضل و بزرگوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، جامۀ باد روزه پوشیده برای کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آن که یک جامه پوشد. (ناظم الاطباء). یک جامه پوشنده. (از منتهی الارب)
افزون شونده و افزونی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). افزونی جوینده. (ناظم الاطباء) ، نکوئی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آن که تفضل کند. آن که ناواجبی را بخشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دعوی فضل کننده بر اقران خویش. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزونی جوینده بر اقران. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفضل شود، فاضل و بزرگوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، جامۀ باد روزه پوشیده برای کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آن که یک جامه پوشد. (ناظم الاطباء). یک جامه پوشنده. (از منتهی الارب)