جدول جو
جدول جو

معنی تفضیل

تفضیل((تَ))
برتری دادن، بسط دادن، شرح دادن، شرح و بسط
تصویری از تفضیل
تصویر تفضیل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تفضیل

تفضیل

تفضیل
برتری دادن، برتر داشتن، کسی یا چیزی بر دیگری برتری دادن
تفضیل
فرهنگ فارسی عمید

تفضیل

تفضیل
افزونی دادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فضل نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فزونی نهادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) فزونی و برتری و فضیلت. (ناظم الاطباء) : انظر کیف فضلنا بعضهم علی بعض و للاَّخره اکبر درجات و اکبر تفضیلاً. (قرآن 17 / 22)... و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی العالمین. (قرآن 45 / 16).
در هیچکس به چشم حقارت نظر مکن
تا در تو هم به دیدۀ تحقیر منگرند
زیرا که هر که هست ز درویش و پادشاه
چون نیک بنگری ز یکی اصل و گوهرند
تفضیل پس میانۀ این هر دو جنس چیست ؟
در خورد و خواب چون همه باهم برابرند.
خواجه عبداﷲانصاری.
هر طایفه ای که دیدم در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی میگفتند. (کلیله و دمنه).
از بر حق می رسد تفضیلها
باز هم از حق رسد تبدیلها.
مولوی.
، حکم کردن بر فضل کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فاضل گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فاضل و افزون گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگزیدن کسی را بر دیگری. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تفتیل

تفتیل
آشوباندن آشوبش غاکاندن چلپیدن (چلپ فتنه) (غاک فتنه)، دو به همزدن
تفتیل
فرهنگ لغت هوشیار

تفضیض

تفضیض
نقره کوب کردن بسیم اندود کردن، آب نقره دادن، نقره کوبی، جمع تفضیضات
فرهنگ لغت هوشیار