جدول جو
جدول جو

معنی افضل

افضل((اَ ضَ))
برتر، فزون تر، فاضل تر، با فضلیت تر، جمع افاضل
تصویری از افضل
تصویر افضل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افضل

افضل

افضل
نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج، افضلون، افاضل. مؤنث: فُضْلی ̍. ج، فضلیات، فُضَل. (از اقرب الموارد). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذکر ومؤنث در وی یکسان است و برخلاف هرگاه الف و لام بر آن داخل شود و یا اضافه گردد، چنین نیست. (ناظم الاطباء). افزون تر. (آنندراج). فاضل تر. (مهذب الاسماء نسخۀخطی). بافضل تر. برتر. امثل. افزونتر. سرآمده. فزونتر. اشرف. (یادداشت مؤلف) : و اصطفاه من افضل قریش حسبا و اکرمها نسبا. (تاریخ بیهقی ص 298).
او افضل انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا بگیهان.
خاقانی.
- امثال:
افضل الاعمال احمزها، افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. (یادداشت مؤلف). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
لغت نامه دهخدا

افضل

افضل
ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین. وی المصادر زوزنی را بخط نسخ نوشته و نسخۀ آن در کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 284 شود
سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. (از حبیب السیر ص 206). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود
لغت نامه دهخدا