- تفتح
- گشاد شدن، باز شدن
معنی تفتح - جستجوی لغت در جدول جو
- تفتح ((تَ فَ تُّ))
- گشوده شدن، باز شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فتح، گشاینده تر
سیب
همسخنی در پوشیدگی
باز کردن
باز ایستادن دختر از لهو بازی با کودکان، جوانمردی نمودن، ورزشکاربودن
تابیده
تافتن گرم شدن، خشمناک گردیدن، شتافتن دویدن خرامیدن، گرم گردانیدن یکدیگر را، بخشم در آوردن
تافتگی تفتگی
شکافتگی، شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
ریزه ریزه شدن ریز ریز شدن از هم بریزیدن
شکفتن گل، گشاده گردیدن
پهن شدن و واگشوده شدن
به تکلف فصاحت نمودن
دختر گایی، شاشیدن
فراخ ساختن
شکافته شدن، گشاده شدن
ریزریز شدن، شکسته و ریزه ریزه شدن
گشاده ساختن، فراخ ساختن، وسعت دادن
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی
شعله ور کردن، برافروختن
گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن
شعله ور کردن، برافروختن
گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن
گشاینده، باز کننده
((مُ فَ تَّ))
فرهنگ فارسی معین
گشوده شده، باز شده، قلمی (شعبه ای از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوط به دادخواهی به کار می رفته)