جدول جو
جدول جو

معنی تفتح - جستجوی لغت در جدول جو

تفتح
گشاد شدن، باز شدن
تصویری از تفتح
تصویر تفتح
فرهنگ لغت هوشیار
تفتح
((تَ فَ تُّ))
گشوده شدن، باز شدن
تصویری از تفتح
تصویر تفتح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتح
تصویر افتح
فتح، گشاینده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاح
تصویر تفاح
سیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاتح
تصویر تفاتح
همسخنی در پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیح
تصویر تفتیح
باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باز ایستادن دختر از لهو بازی با کودکان، جوانمردی نمودن، ورزشکاربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته
تصویر تفته
تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تافتن گرم شدن، خشمناک گردیدن، شتافتن دویدن خرامیدن، گرم گردانیدن یکدیگر را، بخشم در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتل
تصویر تفتل
تافتگی تفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
شکافتگی، شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتت
تصویر تفتت
ریزه ریزه شدن ریز ریز شدن از هم بریزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقح
تصویر تفقح
شکفتن گل، گشاده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفطح
تصویر تفطح
پهن شدن و واگشوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصح
تصویر تفصح
به تکلف فصاحت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفشح
تصویر تفشح
دختر گایی، شاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسح
تصویر تفسح
فراخ ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
شکافته شدن، گشاده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفتت
تصویر تفتت
ریزریز شدن، شکسته و ریزه ریزه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسح
تصویر تفسح
گشاده ساختن، فراخ ساختن، وسعت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفته
تصویر تفته
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاح
تصویر تفاح
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفتن
تصویر تفتن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی
شعله ور کردن، برافروختن
گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
گشاینده، باز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیح
تصویر تفتیح
((تَ))
باز کردن، گشودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتی
تصویر تفتی
((تَ فَ تّ))
باز ایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان، جوانمردی نمودن، ورزشکار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ یا تَ))
تابیده، تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ))
بسیار گرم شده، گداخته شده، تفتیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتن
تصویر تفتن
((تَ تَ))
گرم شدن، خشمناک گردیدن، گداخته شدن در آتش، تفتیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
((تَ فَ تُّ))
شکافتن، شکاف خوردن، کفتن، کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتت
تصویر تفتت
((تَ فَ تُّ))
ریز ریز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاح
تصویر تفاح
((تُ فّ))
سیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
((مِ تَ))
کلید، جمع مفاتیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
((مُ فَ تِّ))
گشاینده، بازکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
((مُ فَ تَّ))
گشوده شده، باز شده، قلمی (شعبه ای از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوط به دادخواهی به کار می رفته)
فرهنگ فارسی معین