- تفتانیدن
- سوزاندن، حرارت دادن
معنی تفتانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوابانیدن، غلتانیدن
باز داشتن
تهدید
رویانیدن، رویاندن
دریدن
افشاندن
ترک دادن تراک دادن شکاف دادن، منفجر کردن انفجار
بیم دادن ایجاد خوف کردن دچار ترس کردن (کسی را)
گرم کردن، خفه کردن
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
خفه کردن، فشردن گلو
دواندن دوانیدن تازاندن
تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده) پراکندن متفرق ساختن، دور کردن، زجر کردن ترسانیدن
دریدن، شکافتن، افشاندن، ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، اوشاندن
بی تاب ساختن، خفه کردن
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تاباندن
ایستاندن، برای مثال مرکب استانید و پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد (مولوی - ۱۰۰)
گرم کردن
حرکت دادن تکان دادن جنباندن، حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین
چیزی از کسی گرفتن ستدن
فرو کردن چپاندن تپانیدن
داغ کردن، بسیار گرم کردن
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فتلیدن، فتاریدن، برای مثال باد برآمد به شاخ بید شکفته / بر سر می خواره برگ گل بفتالید (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۶)
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فتالیدن، فتلیدن
کندن، ریختن، تکان دادن
از جای کندن، ریختن افشاندن، دریدن شکافتن، جدا کردن، پریشان کردن پراکنده کردن