مغزاها، مقصودها، مراد ها، مربوط به مغز ها، باریکه های از پارچه که در کناره های یخه یا سر آستین یا میان دو لبه های دوختنی بگذارند ها و بدوزند، جمع واژۀ مغزا
مغزاها، مقصودها، مراد ها، مربوط به مغز ها، باریکه های از پارچه که در کناره های یخه یا سر آستین یا میان دو لبه های دوختنی بگذارند ها و بدوزند، جمعِ واژۀ مغزا
بر بدی و بیراهی گرد آمدن و یارمندی نمودن بر آن، یقال: تغاووا علی العثمان فقتلوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تجمع و تعاون قوم بر کسی و کشتن او. (از اقرب الموارد) ، یا از اینجا و آنجا گرد آمدن و کوشش و حرب نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر بدی و بیراهی گرد آمدن و یارمندی نمودن بر آن، یقال: تغاووا علی العثمان فقتلوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تجمع و تعاون قوم بر کسی و کشتن او. (از اقرب الموارد) ، یا از اینجا و آنجا گرد آمدن و کوشش و حرب نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مغزی ̍. جنگها. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جمع واژۀ مغزاه. (ناظم الاطباء) : جمعی ز مغازیت حاصل آید من نظم کنم جمع آن مغازی. مسعودسعد. ، مواضع یا زمانهای جنگ. (از اقرب الموارد) ، مناقب و بیان اوصاف غازیان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مناقب غازیان و این کلمه مفردی ندارد و یا مفرد آن مغزی ̍ و یامغزاه است به معنی غزوه. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) : چرا نامۀ الهی را نخوانی چه گردی گرد افسانۀ مغازی. ناصرخسرو. به هنگام عزم تو مر شاعران را سخن دست ندهد جز اندر مغازی. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 508)
جَمعِ واژۀ مَغزی ̍. جنگها. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جَمعِ واژۀ مغزاه. (ناظم الاطباء) : جمعی ز مغازیْت حاصل آید من نظم کنم جمع آن مغازی. مسعودسعد. ، مواضع یا زمانهای جنگ. (از اقرب الموارد) ، مناقب و بیان اوصاف غازیان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مناقب غازیان و این کلمه مفردی ندارد و یا مفرد آن مَغزی ̍ و یامَغزاه است به معنی غزوه. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) : چرا نامۀ الهی را نخوانی چه گردی گرد افسانۀ مغازی. ناصرخسرو. به هنگام عزم تو مر شاعران را سخن دست ندهد جز اندر مغازی. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 508)
گوالیدن گیاه و بلند و درهم پیچیدن آن و انبوه شدن وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه و بزرگ و درهم پیچیده شدن درخت. (از اقرب الموارد) ، رفتن گوشت و نزار گردیدن ناقه و جز آن، یقال: تغالی لحم الناقه، ای ذهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن گوشت ناقه، یقال: تغالی الوبر عن الناقه و اللحم اذا تحسر. (از اقرب الموارد) ، گران شدن نرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن چارپا در رفتار. (از اقرب الموارد) ، با هم نبرد کردن در دوراندازی تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
گوالیدن گیاه و بلند و درهم پیچیدن آن و انبوه شدن وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه و بزرگ و درهم پیچیده شدن درخت. (از اقرب الموارد) ، رفتن گوشت و نزار گردیدن ناقه و جز آن، یقال: تغالی لحم الناقه، ای ذهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن گوشت ناقه، یقال: تغالی الوبر عن الناقه و اللحم اذا تحسر. (از اقرب الموارد) ، گران شدن نرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن چارپا در رفتار. (از اقرب الموارد) ، با هم نبرد کردن در دوراندازی تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
از یکدیگر بی نیازی نمودن. (زوزنی). از همدی-گر بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی نیاز شدن بعض قوم از بعض دیگر. (از اقرب الموارد) ، غنی شدن کسی. (از اقرب الموارد)
از یکدیگر بی نیازی نمودن. (زوزنی). از همدی-گر بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی نیاز شدن بعض قوم از بعض دیگر. (از اقرب الموارد) ، غنی شدن کسی. (از اقرب الموارد)
بلند کردن سرین خود را، گام فراخ نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بسیاری نمودن به آنچه نزد خود نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، تبازی رهام (مرغ غیرشکاری) ، خود را مانند باز نمودن. (از اقرب الموارد)
بلند کردن سرین خود را، گام فراخ نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بسیاری نمودن به آنچه نزد خود نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، تبازی رهام (مرغ غیرشکاری) ، خود را مانند باز نمودن. (از اقرب الموارد)