جدول جو
جدول جو

معنی تغازی - جستجوی لغت در جدول جو

تغازی(بَ عَ کَ)
با همدیگر جنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غازی
تصویر غازی
(پسرانه)
جنگجوی مذهبی، عنوان چندتن از پادشاهان و افراد تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توازی
تصویر توازی
با هم محاذی شدن، با یکدیگر مقابل شدن، برابر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغازی
تصویر مغازی
مغزاها، مقصودها، مراد ها، مربوط به مغز ها، باریکه های از پارچه که در کناره های یخه یا سر آستین یا میان دو لبه های دوختنی بگذارند ها و بدوزند، جمع واژۀ مغزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغازل
تصویر تغازل
عشق ورزیدن برای مثال بالله به چنین فصل مباح است نشستن / با طرفه غزالان ز پی عیش و تغازل (قاانی - ۵۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
بر بدی و بیراهی گرد آمدن و یارمندی نمودن بر آن، یقال: تغاووا علی العثمان فقتلوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تجمع و تعاون قوم بر کسی و کشتن او. (از اقرب الموارد) ، یا از اینجا و آنجا گرد آمدن و کوشش و حرب نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مغزی ̍. جنگها. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جمع واژۀ مغزاه. (ناظم الاطباء) :
جمعی ز مغازیت حاصل آید
من نظم کنم جمع آن مغازی.
مسعودسعد.
، مواضع یا زمانهای جنگ. (از اقرب الموارد) ، مناقب و بیان اوصاف غازیان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مناقب غازیان و این کلمه مفردی ندارد و یا مفرد آن مغزی ̍ و یامغزاه است به معنی غزوه. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) :
چرا نامۀ الهی را نخوانی
چه گردی گرد افسانۀ مغازی.
ناصرخسرو.
به هنگام عزم تو مر شاعران را
سخن دست ندهد جز اندر مغازی.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 508)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تجازی دین بر کسی، تقاضای وام خود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقاضای وام کردن. (آنندراج) : و کذلک تجازی بدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاداش عمل خواستن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
با هم برابر شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تحاذی. (اقرب الموارد). رجوع به متوازی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ حَ)
غفلت ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغافل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ناو کوچک و ناوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ ثَ)
بایکدیگر عشق برزیدن. (زوزنی). عشق ورزیدن. (دهار). با هم به غزل سخن گفتن و عشق ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکلف غزل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ مَ)
بیخبری نمودن از کسی و تغافل کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغافل از کسی. (از اقرب الموارد) ، پلک را بر یکدیگر گذاشتن چنانکه چیزی مشاهده نگردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
گوالیدن گیاه و بلند و درهم پیچیدن آن و انبوه شدن وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه و بزرگ و درهم پیچیده شدن درخت. (از اقرب الموارد) ، رفتن گوشت و نزار گردیدن ناقه و جز آن، یقال: تغالی لحم الناقه، ای ذهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن گوشت ناقه، یقال: تغالی الوبر عن الناقه و اللحم اذا تحسر. (از اقرب الموارد) ، گران شدن نرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن چارپا در رفتار. (از اقرب الموارد) ، با هم نبرد کردن در دوراندازی تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
از یکدیگر بی نیازی نمودن. (زوزنی). از همدی-گر بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی نیاز شدن بعض قوم از بعض دیگر. (از اقرب الموارد) ، غنی شدن کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامونانه. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامون نامند. از لغات ترکی نوشته شده. (غیاث اللغات چ هند)
لغت نامه دهخدا
(اِظْ ظِ)
بلند کردن سرین خود را، گام فراخ نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بسیاری نمودن به آنچه نزد خود نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، تبازی رهام (مرغ غیرشکاری) ، خود را مانند باز نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغابی
تصویر تغابی
فرو گذاشت فرناسیدن (فرناس غافل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغاوی
تصویر تغاوی
بیراهگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغانی
تصویر تغانی
بی نیازی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به آغاز ابتدایی بدوی، جانور و گیاه تک یاخته، جمع آغازیان موجوداتی که دارای یک یاخته هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغازل
تصویر تغازل
ترانه خوانی، هماغوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توازی
تصویر توازی
با هم برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجازی
تصویر تجازی
تجاری (درست) بازاری سودایی وامخواهی، پاداشخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغازی
تصویر مغازی
جمع مغزی، دینرزم ها، جنگ ها، رزمنامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازی
تصویر تازی
کسی که در عربستان میماند، عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازی
تصویر آغازی
((گَ))
ابتدایی، بدوی، جانور و گیاه تک یاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توازی
تصویر توازی
((تَ))
با هم مقابل گردیدن، برابر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترازی
تصویر ترازی
افقی
فرهنگ واژه فارسی سره
محاذات، برابر شدن، هم سود شدن، مقابل گردیدن، مقابل هم بودن، محاذی هم بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جنگها، نبردها، حربها، کارزارها، میدانهای جنگ، عرصه های نبرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
میشی که هنوز نزاییده است، گوسفند شش ماهه
فرهنگ گویش مازندرانی
تغار گلی که درون آن کشک را پهن کرده و می سایند
فرهنگ گویش مازندرانی
ترازو، صورت فلکی میزان
فرهنگ گویش مازندرانی