بدی و دوری و نگون ساری و هلاکی، یقال: تعساً له. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدی و بدبختی و نحوست. (دزی ج 1 ص 147). تعساً له، یعنی هلاک گرداند خداوند او را و این مفعول مطلق است و عامل آن محذوف. (از اقرب الموارد). تعساً له، هلاکی باد بر او. (دهار)
بدی و دوری و نگون ساری و هلاکی، یقال: تعساً له. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدی و بدبختی و نحوست. (دزی ج 1 ص 147). تعساً له، یعنی هلاک گرداند خداوند او را و این مفعول مطلق است و عامل آن محذوف. (از اقرب الموارد). تعساً له، هلاکی باد بر او. (دهار)
بر روی درافتادن و هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک شدن و بر روی درافتادن و خوار گردیدن و الفعل من فتح و سمع یعنی اذا خاطبت قلت: ’تعست’ کفتح. و اذا حکیت قلت: ’تعس’ کسمع. و گویندتعسه اﷲ، یعنی هلاک گرداند او را خدا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر روی درافتادن و هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک شدن و بر روی درافتادن و خوار گردیدن و الفعل من فتح و سمع یعنی اذا خاطبت قلت: ’تعست’ کفتح. و اذا حکیت قلت: ’تعس’ کسمع. و گویندتعسه اﷲ، یعنی هلاک گرداند او را خدا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر بیراه رفتن. (زوزنی). بیراه رفتن و خمیدن از راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیراه رفتن. (غیاث اللغات). به یکسو شدن از راه. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) ، آغاز سخن کردن با تکلف و بی هدایتی و درایتی. (از اقرب الموارد) : و اعتقاد من درباره او حمل بر تکلف و تعسف نکند. (تاریخ قم ص 5) ، حمل کلام بر معنی که بر آن دلالتی ظاهر ندارد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) ، ستم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ستم کردن و انصاف ندادن، گرفتن چیزی بناحق، بدون تدبیر و رویه کاری کردن. (از اقرب الموارد) ، بر فوت چیزی ملول شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بر بیراه رفتن. (زوزنی). بیراه رفتن و خمیدن از راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیراه رفتن. (غیاث اللغات). به یکسو شدن از راه. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) ، آغاز سخن کردن با تکلف و بی هدایتی و درایتی. (از اقرب الموارد) : و اعتقاد من درباره او حمل بر تکلف و تعسف نکند. (تاریخ قم ص 5) ، حمل کلام بر معنی که بر آن دلالتی ظاهر ندارد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) ، ستم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ستم کردن و انصاف ندادن، گرفتن چیزی بناحق، بدون تدبیر و رویه کاری کردن. (از اقرب الموارد) ، بر فوت چیزی ملول شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به پدر خود مانستن، نشان و مکان چیزی را جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رویانیدن زمین اندک از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به پدر خود مانستن، نشان و مکان چیزی را جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رویانیدن زمین اندک از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)