جدول جو
جدول جو

معنی تعجل - جستجوی لغت در جدول جو

تعجل
(بَ عَ)
برانگیختن و شتافتن فرمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بشتافتن. (تاج المصادر بیهقی). شتافتن و شتابی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پینو را بغلظ کف دست دراز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کشک را بغلظت و درازی کف دست دراز ساختن. (از اقرب الموارد) ، بها سردست دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به شتاب فاستدن. (تاج المصادربیهقی). زود گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کرایه را بشتاب گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعجل
بشتاقتن، زود گرفتن
تصویری از تعجل
تصویر تعجل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعلل
تصویر تعلل
علت تراشیدن، بهانه آوردن، کنایه از درنگ کردن، خود را به چیزی سرگرم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعال
تصویر تعال
بیا به عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعقل
تصویر تعقل
هوش و خرد پیدا کردن و به نیروی عقل به امری پی بردن، از روی فکر و خرد به کاری اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معجل
تصویر معجل
کاری که در آن عجله و شتاب شده، شتاب کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
بیکار ماندن، از کار افتادن، متوقف گشتن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعجب
تصویر تعجب
به شگفت آمدن، شگفت داشتن، شگفتی نمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعجیل
تصویر تعجیل
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ بَ رَ)
بزرگ گردیدن کار و سخت و دشوار گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَجْ جِ)
شتابی نماینده و زود گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زود شتاب و کسی که زودی می کند و شتاب مینماید. (ناظم الاطباء) ، کسی که شیراعجاله می آورد. (ناظم الاطباء). اعجالهآرنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعجل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معجل
تصویر معجل
شتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقل
تصویر تعقل
فکر نمودن، دریافتن و هوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعجب
تصویر تعجب
شگفت داشتن، حیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذل
تصویر تعذل
نکوهش پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجل
تصویر ترجل
پیاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعجیل
تصویر تعجیل
شتافتن و پیشی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیل
تصویر تعیل
خرامیدن، خمیدن، نازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعال
تصویر تعال
بیا مخفف تعالی: برتری والایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعظل
تصویر تعظل
گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
بیکار ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزل
تصویر تعزل
عشق نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
((تَ عَ مُّ))
خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
((تَ عَ لُّ))
درنگ کردن، بهانه آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعقل
تصویر تعقل
((تَ عَ قُّ))
اندیشه کردن، خردمندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
((تَ عَ طُّ))
بی کار شدن، بی کار ماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعجیل
تصویر تعجیل
((تَ))
شتاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعجب
تصویر تعجب
((تَ عَ جُّ))
به شگفت آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معجل
تصویر معجل
((مُ عَ جَّ))
امری که در آن شتاب شده، به شتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعال
تصویر تعال
((تَ))
فعل است به معنای بیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعجب
تصویر تعجب
شگفتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعجیل
تصویر تعجیل
شتاب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره