در یکدیگر آوردن انگشتان هر دو دست را تا بر شتر ایستاده سوار شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پای را دوتاکرده بر بن ران یا پیش مقدم زین نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بند آوردن دوا شکم کسی را، بستن وظیف و ساق شتر را با هم. (ناظم الاطباء) ، هوش بخود آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فکرنمودن. (غیاث اللغات). درک کردن. (از اقرب الموارد). دریافت و ادراک و تفکر و تفهم. (ناظم الاطباء). قسمتی از ادراک باشد و آن عبارت است از ادراک شیئی در حال تجرد و برهنگی از لواحق مادی و آن را عقل نیز نامند و بعضی علم هم گویند و گاه بر مطلق ادراک اطلاق شود خواه شی ٔ ادراک شده مجرد و خواه مادی باشد... (از کشاف اصطلاحات الفنون) : و آلتهای حفظ و ذکر و تخیل و توهم و تعقل و تذکر و تصور موجود کرد. (سندبادنامه ص 315) ، خردمندی نمودن. (دهار). تکلف عقل. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقل شود