فربه گردیدن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه شدن کودک و گشاده گردیدن بغلهای او و کوتاه شدن گردن او و در الاساس آمده که تضبب کودک شروع بفربه شدن اوست. (از اقرب الموارد)
فربه گردیدن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه شدن کودک و گشاده گردیدن بغلهای او و کوتاه شدن گردن او و در الاساس آمده که تضبب کودک شروع بفربه شدن اوست. (از اقرب الموارد)
ریخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریخته شدن و فرود آمدن آب از بالا به نشیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرود آمدن آب از کوه. (از اقرب الموارد). تحدر. رجوع به همین کلمه شود
ریخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریخته شدن و فرود آمدن آب از بالا به نشیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرود آمدن آب از کوه. (از اقرب الموارد). تحدر. رجوع به همین کلمه شود
برافتادن شتران از بیماری یا از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترنجیده و منقبض گردیدن مرد از بیماری یا سردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیچیدن در جامۀ خود. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بسته شدن ریگ و تو بر تونشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبدریگ و شجر. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبد شود
برافتادن شتران از بیماری یا از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترنجیده و منقبض گردیدن مرد از بیماری یا سردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیچیدن در جامۀ خود. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بسته شدن ریگ و تو بر تونشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبدریگ و شجر. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبد شود
به قهر و بندی گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن کسی را به حبس و قهر. (از اقرب الموارد). به قهر و اسیری گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء) ، به پارۀ گیاه رسیدن گوسپندان و شتابی کردن آنان در چرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قوی و توانا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانا و فربه گردیدن. (از اقرب الموارد)
به قهر و بندی گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن کسی را به حبس و قهر. (از اقرب الموارد). به قهر و اسیری گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء) ، به پارۀ گیاه رسیدن گوسپندان و شتابی کردن آنان در چرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قوی و توانا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانا و فربه گردیدن. (از اقرب الموارد)
با کف شدن دهن وقت سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تزبد در کلام. (از اقرب الموارد). خارج شدن کف از گوشۀ دهان در کثرت سخن. (از المنجد) ، مویز شدن انگور. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : لقد تزببت لکن فاتک العنب. (اقرب الموارد) ، پر خشم شدن مرد. (از المنجد)
با کف شدن دهن وقت سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تزبد در کلام. (از اقرب الموارد). خارج شدن کف از گوشۀ دهان در کثرت سخن. (از المنجد) ، مویز شدن انگور. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : لقد تزببت لکن فاتک العنب. (اقرب الموارد) ، پر خشم شدن مرد. (از المنجد)
آن که در سوراخ سوسمار آب ریزد تا بیرون آرد یا آن که بر سوراخ آن دست را بجنباند و حرکت دهد تا سوسمار به گمان مار، دم را برآرد تا بزند مار را پس آن کس بگیرد دم او را و شکار کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
آن که در سوراخ سوسمار آب ریزد تا بیرون آرد یا آن که بر سوراخ آن دست را بجنباند و حرکت دهد تا سوسمار به گمان مار، دم را برآرد تا بزند مار را پس آن کس بگیرد دم او را و شکار کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
پروردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) : تربب کودک، پرورد کردن او را تا بالغ شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، فا هم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد آمدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرد آمدن قوم. (المنجد) ، خواهانی چیزی نمودن: تربب الارض ، یعنی دعوی کرد که او مالک آنست، و کذا تربب العبد و نحوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ارتباب شود
پروردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) : تربب کودک، پرورد کردن او را تا بالغ شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، فا هم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد آمدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرد آمدن قوم. (المنجد) ، خواهانی چیزی نمودن: تربب الارض َ، یعنی دعوی کرد که او مالک آنست، و کذا تربب العبد و نحوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ارتباب شود