- تصبی
- زن فریبی، جوان نمایی
معنی تصبی - جستجوی لغت در جدول جو
- تصبی
- کودکی کردن، به لهو و لعب پرداختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکیب خواهی
شکار خواست، شکار کرد
دیدار بامدادی، نوشاندن در بامداد
خر گاه زدن (خرگاه خباء)
پروریدن پرورش یافتن پروردن، پرورش دادن
کودکی کردن
پیش آمدن
شکیبائی کردن
بامداد خفتن، پگاه خفتن
ریزش ریختگی
قبا پوشیدن
گردکشی سر کشی کردن سرباز زدن، سرکشی گردن کشی
صبر کردن، شکیبایی کردن
مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب، ویژگی کسی که زود عصبانی می شود، خشمگین، دارای عصبانیت یا فشار روحی مثلاً واکنش عصبی، از روی عصبانیت، باحالت خشم
آنچه به زور و خلاف رضای صاحبش تصرف شده، مغصوب، غصب شده مثلاً لباس غصبی، زمین غصبی
سرکشی کردن، گردن کشی کردن
کسی را به پدری گرفتن
کسی را به پدری گرفتن
کودکی کردن، کارهای کودکانه کردن، به لهو و لعب پرداختن، عشق ورزیدن
متعرض شدن، پیش آمدن، عهده دار کاری شدن، مبادرت به امری کردن
کسی که تعصب بخرج دهد و از کسی یا چیزی حمایت کند، عصبانی
پروردن، پرورش دادن
Infuriating, Edgy, Crossly, Irritable, Neurological, Neurotic, Snapping
сердито , нервный , раздражающий , раздражительный , неврологический , невротический
zornig, nervös, ärgerlich, reizbar, neurologisch, neurotisch
роздратовано , нервовий , роздратовуючий , дратівливий , неврологічний , невротичний , роздратований
rozgniewany, nerwowy, irytujący, drażliwy, neurologiczny, neurotyczny
zangado, nervoso, irritante, irritável, neurológico, neurótico, irritado