شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
شَباهَنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود تیشتَر، سِتارۀ صُبح، سِتارۀ سَحَر، سِتارۀ سَحَری، کارِوان کُش، قَدرِ اَوَّل، شِعرا، شِعریٰ، شِعرایِ یَمانی، عَبور
زمستان جای مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). زمستان کردن. (زوزنی). به جایی در زمستان اقامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اقامت کردن در شهر ایام سرما. (از متن اللغه) (از المنجد) ، در زمستان دامنۀ کوه راچراگاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به شتا شود
زمستان جای مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). زمستان کردن. (زوزنی). به جایی در زمستان اقامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اقامت کردن در شهر ایام سرما. (از متن اللغه) (از المنجد) ، در زمستان دامنۀ کوه راچراگاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به شتا شود
نام میکائیل علیه السلام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی). در فرهنگ اسدی بشتر آمده و غلط است و صحیح تشتر است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در فرهنگها می نویسند نام میکائیل است... ولی در ترجمه آن به میکائیل تسامح است و تشتر ستارۀ شعری است و نزد ایرانیان تشترت ایزد باران است. (یادداشت ایضاً). در پهلوی تیشتر، اوستا تیشتریه، از توصیف اوستا شکی نمی ماند که مراد از تشتریه، ستارۀ شعرای یمانی است که در زبانهای اروپایی سیریوس و کانی کولا گویند. ’بارتولمه صص 651- 652’. فلوطرخس مورخ نویسد: (بر طبق عقیدۀ ایرانیان) هرمزد سیریوس را نگهبان و پاسبان ستارگان قرار داد. در ’تشتریشت’ بند 44 آمده: ’ما ستارۀ تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم می کنیم که اهورمزدا، او را سرور و نگهبان همه ستارگان برگزیده، چنانکه زردتشت را برای مردمان. ’ تیشترینی در اوستا نام جمعی از ستارگان است که در نزدیک تشتر هستند و او را یاری میکنند. هوگ، تشتر را با تیر (عطارد) یکی دانسته ولی معلوم نیست که تشتر و تیر هر دو دارای یک ریشه لغوی باشند اگرچه تیشتریۀ اوستایی در پارسی ’تیر’ گفته میشود. یشت هشتم (تشتریشت) را معمولاً ’تیریشت’ گویند و چهارمین ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه که بنام فرشتۀ تیشتر است، تیرماه و تیرروز گویند. شایان توجه است که در بندهش، فصل پنج آمده که سبعۀ سیاره، با سبعۀ ثابته در جنگ و ستیز است، ’تیر (عطارد) بر ضد تشتر...’. تشتر در فرهنگها بمعنی فرشتۀ باران ضبط شده و بسا او را با میکائیل تطبیق کرده اند. لابد بمناسبت آنکه تشتر فرشتۀ باران و بالنتیجه ایزد ارزاق است و میکائیل هم فرشتۀ روزی است. (حاشیۀ برهان چ معین) : تشتر راد خوانمت پرگست ار چو تو کی بود به گاه عطا. دقیقی. گرچه تشتر را عطا باران بود مر ترا درّو گهر باشد عطا. (از فرهنگ اسدی). و رجوع به یشتها ج 1 صص 324- 325 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 311، 312، 313و 329 شود
نام میکائیل علیه السلام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی). در فرهنگ اسدی بشتر آمده و غلط است و صحیح تشتر است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در فرهنگها می نویسند نام میکائیل است... ولی در ترجمه آن به میکائیل تسامح است و تشتر ستارۀ شعری است و نزد ایرانیان تشترت ایزد باران است. (یادداشت ایضاً). در پهلوی تیشتر، اوستا تیشتریه، از توصیف اوستا شکی نمی ماند که مراد از تشتریه، ستارۀ شعرای یمانی است که در زبانهای اروپایی سیریوس و کانی کولا گویند. ’بارتولمه صص 651- 652’. فلوطرخس مورخ نویسد: (بر طبق عقیدۀ ایرانیان) هرمزد سیریوس را نگهبان و پاسبان ستارگان قرار داد. در ’تشتریشت’ بند 44 آمده: ’ما ستارۀ تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم می کنیم که اهورمزدا، او را سرور و نگهبان همه ستارگان برگزیده، چنانکه زردتشت را برای مردمان. ’ تیشترینی در اوستا نام جمعی از ستارگان است که در نزدیک تشتر هستند و او را یاری میکنند. هوگ، تشتر را با تیر (عطارد) یکی دانسته ولی معلوم نیست که تشتر و تیر هر دو دارای یک ریشه لغوی باشند اگرچه تیشتریۀ اوستایی در پارسی ’تیر’ گفته میشود. یشت هشتم (تشتریشت) را معمولاً ’تیریشت’ گویند و چهارمین ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه که بنام فرشتۀ تیشتر است، تیرماه و تیرروز گویند. شایان توجه است که در بندهش، فصل پنج آمده که سبعۀ سیاره، با سبعۀ ثابته در جنگ و ستیز است، ’تیر (عطارد) بر ضد تشتر...’. تشتر در فرهنگها بمعنی فرشتۀ باران ضبط شده و بسا او را با میکائیل تطبیق کرده اند. لابد بمناسبت آنکه تشتر فرشتۀ باران و بالنتیجه ایزد ارزاق است و میکائیل هم فرشتۀ روزی است. (حاشیۀ برهان چ معین) : تشتر راد خوانمت پرگست ار چو تو کی بود به گاه عطا. دقیقی. گرچه تشتر را عطا باران بود مر ترا درّو گهر باشد عطا. (از فرهنگ اسدی). و رجوع به یشتها ج 1 صص 324- 325 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 311، 312، 313و 329 شود
آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آراسته شدن و آراسته شدن عروس. (آنندراج). آراستن عروس را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) : زتت العروس فتزتت هی، یعنی آرایش کردم عروس را پس آراسته شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : از لمعۀ آن دو گوهر گرانبها جراید جواهر مجردات، تزتت بزیب تکثر یافت. (درۀ نادره چ شهیدی ص 2)
آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آراسته شدن و آراسته شدن عروس. (آنندراج). آراستن عروس را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) : زتت العروس فتزتت هی، یعنی آرایش کردم عروس را پس آراسته شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : از لمعۀ آن دو گوهر گرانبها جراید جواهر مجردات، تزتت بزیب تکثر یافت. (درۀ نادره چ شهیدی ص 2)
پراگنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه) (از المنجد) : شتّته اﷲ، فرّقه . (متن اللغه) : و التماس کردند که نظام الفت و اجتماع کلمت ایشان از تشتیت و تفریق صیانت فرمایند. (ترجمه تاریخ یمینی). تا روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است در میان آمد و جمع ایشان به تفریق و تشتیت رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 308)
پراگنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه) (از المنجد) : شتّته اﷲُ، فرّقه ُ. (متن اللغه) : و التماس کردند که نظام الفت و اجتماع کلمت ایشان از تشتیت و تفریق صیانت فرمایند. (ترجمه تاریخ یمینی). تا روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است در میان آمد و جمع ایشان به تفریق و تشتیت رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 308)
تشت کوچک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ظرفی سخت بزرگ از چوب، شبیه به ناوه که خبازان آرد یک روزه و نیم روزه در آن خمیر کنند. (یادداشت ایضاً). و رجوع به طشتک شود
تشت کوچک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ظرفی سخت بزرگ از چوب، شبیه به ناوه که خبازان آرد یک روزه و نیم روزه در آن خمیر کنند. (یادداشت ایضاً). و رجوع به طشتک شود