معنی متشتت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با متشتت
متشتت
- متشتت
- پراکنده. (منتهی الارب). متفرق. (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتت شود
لغت نامه دهخدا
متفتت
- متفتت
- ریز ریز شکسته شکسته ریز ریزه: و اجزای آن زر که مکلس شده باشد و متفتت متماسک گردد
فرهنگ لغت هوشیار
متشتی
- متشتی
- اقامت کننده در جائی به زمستان. (آنندراج). کسی که در زمستان به جائی اقامت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتی شود
لغت نامه دهخدا