جدول جو
جدول جو

معنی تشاهیر - جستجوی لغت در جدول جو

تشاهیر
(تَ)
جمع واژۀ تشهیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهمیر
تصویر شاهمیر
(پسرانه)
امیر شاه، شاه (فارسی) + میر (عربی)، نام برادر میرک بیگ وزیر شاه اسماعیل صفوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
تفسیرها، واضح و آشکار ساختن معنی سخن ها، شرح و بیان ها، جمع واژۀ تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
مشهور کردن، شهره کردن، رسوایی کسی را شهرت دادن، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
شکوفه ها، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
مشهورها، آدمهای معروف میان مردم، نامی ها، نام دارها، بنام ها، جمع واژۀ مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، بامبو، طباشیر، ثلج صینی، نی هندی، ثلج چینی
کنایه از سفیدی
کنایه از سپیده دم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
آشکارا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسوا کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از نیام برکشیدن. (آنندراج). برکشیدن شمشیر و برداشتن آن بر مردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کسی را شهره ساختن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مشهور. (غیاث) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). و مجازاً به معنی بزرگان و ناموران. (غیاث) (آنندراج). مردمان مشهور و معروف و شناسا. (ناظم الاطباء) : چنین نبشته است بوریحان در مشاهیر خوارزم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 681). و طایفه ای از مشاهیر ایشان... به منزلت ساکنان خانه و بطانۀ مجلس بودند. (کلیله و دمنه). و از حال بزرگان رای و مشاهیر شهر و... (کلیله و دمنه). وزیر ابوالعباس از معارف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456). صنادید قروم و مشاهیر ملوک به عجز از وی روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410). و معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام به خدمت او تکلیف فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
دهی از دهستان ویزمار باختری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
جمع تفسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
بشارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاهیر
تصویر قفاهیر
صورت خوب و روی نیکو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناشیر
تصویر تناشیر
سرمشقهای کودکان دبستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنانیر
تصویر تنانیر
جمع تنور، تنورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
جمع تقدیر، بمعنی قضا و فرمان الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساییر
تصویر تساییر
جمع تسییر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
نگارها و صورتها و نقشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
جمع تدبیر، پایان بینیها کار ساختمانها، اندیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماهیر
تصویر جماهیر
جمع جمهور، گروه های مردم توده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
گلها، شکوفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
مردمان مشهو. ر و معروف و شناسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
((تَ))
جمع تدبر، جمع تدبر، اندیشه ها، پایان بینی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
((تَ))
جمع تفسیر، گزارش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
((تَ))
جمع تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
((تَ))
جمع تصویر، صورت ها، پرده های نقاشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
((مَ))
جمع مشهور، افراد نامی، نامداران
فرهنگ فارسی معین
((تَ))
ماده ای سفید رنگ که از درون نی هندی گیرند. در گذشته در طب به کار می رفت، اول صبح، اول هر چیزی، خبر خوش، مژده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
جمع ازهار، گل ها، شکوفه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
((تَ))
مشهور کردن، رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جماهیر
تصویر جماهیر
((جَ))
جمع جمهور، توده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
نام آوران
فرهنگ واژه فارسی سره
مشهوران، نام آوران، ناموران، نامداران
فرهنگ واژه مترادف متضاد