مشورت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کنکاش کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت. (از متن اللغه). با یکدیگر مشاورت کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :... فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما... (قرآن 233/2)
مشورت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کنکاش کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت. (از متن اللغه). با یکدیگر مشاورت کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :... فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تَشاوُر فلا جناح علیهما... (قرآن 233/2)
همدیگر نظر کردن به دنبال چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را بدنبال چشم نظر کردن (ناظم الاطباء). یکدیگر را بانظر عداوت و بغض نگریستن. (از متن اللغه). یکدیگر رابا گوشۀ چشم نگریستن. (از اقرب الموارد). یکدیگر با گوشۀ چشم با اعراض و غضب نگریستن. (از المنجد)
همدیگر نظر کردن به دنبال چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را بدنبال چشم نظر کردن (ناظم الاطباء). یکدیگر را بانظر عداوت و بغض نگریستن. (از متن اللغه). یکدیگر رابا گوشۀ چشم نگریستن. (از اقرب الموارد). یکدیگر با گوشۀ چشم با اعراض و غضب نگریستن. (از المنجد)
با یکدیگر نزدیک شدن دو گروه در حرب، گویی میان ایشان اندازۀ شبری مانده است. (منتهی الارب). نزدیک شدن دو گروه در جنگ چنانکه میان آنان فاصله وجبی باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تقارب در جنگ. (از متن اللغه)
با یکدیگر نزدیک شدن دو گروه در حرب، گویی میان ایشان اندازۀ شبری مانده است. (منتهی الارب). نزدیک شدن دو گروه در جنگ چنانکه میان آنان فاصله وجبی باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تقارب در جنگ. (از متن اللغه)
آن که خود را شاعر پندارد و شعرفروشنده و خودرا شاعر نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را به زور شاعر گوینده. (غیاث). و الشاعرالمفلق خنذیذ و من دونه شاعر، ثم شویعر ثم شعرور ثم متشاعر. (منتهی الارب) : زین متنحل سخنانم مبین زین متشاعرلقبانم مدان. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 347). و رجوع به تشاعر شود
آن که خود را شاعر پندارد و شعرفروشنده و خودرا شاعر نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را به زور شاعر گوینده. (غیاث). و الشاعرالمفلق خنذیذ و من دونه شاعر، ثم شویعر ثم شعرور ثم متشاعر. (منتهی الارب) : زین متنحل سخنانم مبین زین متشاعرلقبانم مدان. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 347). و رجوع به تشاعر شود