معنی مشاعر مشاعر((مَ عِ)) جمع مشعر، حواس، جاهای عبادت حاجیان، جاهای قربانی کردن تصویر مشاعر فرهنگ فارسی معین
مشاعر مشاعر مَشعَرها، محلهای قربانی و اجرای مناسک حج، علامت ها، نشانه ها، قوه های ادراک، جمعِ واژۀ مَشعَر فرهنگ فارسی عمید
مشاعر مشاعر جَمعِ واژۀ مَشعر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، حواس. (اقرب الموارد). حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی. (ناظم الاطباء). - مشاعرالحج، معالمه الظاهره للحواس. علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد. (از محیط المحیط) لغت نامه دهخدا