- تسمیج
- زشت گردانیدن
معنی تسمیج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیز نگریستن، گود افتادن چشم، سرخ شدن از خشم زرد شدن از ترس رنگ به رنگ شدن، ترش نگری تند نگاهی
موی بافتن
خراشاندن
نام نهادن، نامگذاری
فربه کردن پرواز ساختن، روغن دار کردن
نرم زبانی، لایروبی
شنوانیدن، زشت گردندن، به نیکی یاد کردن از واژگان دو پهلو
خاموش شدن
تنک کردن شیر آبکی کردن شیر، میخکوب کردن
نام نهادن نام دادن نامیدن، نامگذاری
فربه ساختن، روغن دار کردن
نام نهادن، نامیدن، به نام خواندن، نام گذاری
در بدیع تقسیم کردن یک بیت شعر به چهار پارۀ موزون که در سه پارۀ اول مقفا هستند، برای مثال در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود (سعدی۲ - ۴۳۹) ، مسمط
نام نهی
نامیده شدن، منسوب شدن به کسی یا قومی