استوار کردن چیزی را. و میخ دوز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را به میخ استوار کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در، یا جز آنرا به میخ استوار کردن. (از المنجد) ، دامن برزدن و رها کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زود رها کردن تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). تشمیر چیزی یعنی رها کردن آن یا رها کردن تیر به شتاب. (از اقرب الموارد). رهاکردن تیر. (از المنجد) ، بسیار آب کردن شیر. (تاج المصادر بیهقی). تنک کردن شیر به آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنک و رقیق کردن شیر به آب. (آنندراج). رقیق کردن شیر را با آب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، نوشیدن خمر را. (از المنجد) ، نوشیدن خمر را. (از المنجد) ، کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آتش در دیده کشیدن یا کور کردن آن. (از متن اللغه) ، چریدن چارپا نبات را. (از المنجد) ، شتابانیدن شتر را. (از متن اللغه). و رجوع به تشمیر شود