جدول جو
جدول جو

معنی تسلیح - جستجوی لغت در جدول جو

تسلیح
زینش زینه دادن سلاح دادن سلاح پوشانیدن، جمع تسلیحات
تصویری از تسلیح
تصویر تسلیح
فرهنگ لغت هوشیار
تسلیح
سلاح دادن، سلاح پوشاندن، مسلح ساختن
تصویری از تسلیح
تصویر تسلیح
فرهنگ فارسی عمید
تسلیح
((تَ))
سلاح پوشانیدن، سلاح دادن
تصویری از تسلیح
تصویر تسلیح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
واگذاری، گردن نهادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
دل آرامی، دلداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
هموار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
دستگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسلیح
تصویر اسلیح
از گیاهان اسپرگ اسپرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
پهن کردن، هموار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریح
تصویر تسریح
رها کردن، رهانیدن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
خدای را به پاکی یاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
سلام کردن، تحیت و تکریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیف
تصویر تسلیف
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیع
تصویر تسلیع
شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیط
تصویر تسلیط
چیره گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیس
تصویر تسلیس
گوهر نشاندن زیور سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیخ
تصویر تسلیخ
پارسی تازی گشته تشلیخ جانماز سجاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
مسلح ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیح
تصویر تملیح
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیح
تصویر تبلیح
بماندن، عاجز و درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیخ
تصویر تسلیخ
تشلیخ، سجاده، جانماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
خرسندی دادن، دلخوشی دادن، کسی را از غم واندوه رهایی دادن و سرگرم ساختن، تسلی دادن شخص عزادار و مصیبت زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
هموار کردن، پهن کردن، هموار کردن زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلیح
تصویر اسلیح
اسلنج، گیاهی با شاخه های دراز و زرد رنگ، برگ های باریک و ریشۀ سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملیح
تصویر تملیح
نمک ریختن در غذا، سخن ملیح گفتن، کلام ملیح آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسریح
تصویر تسریح
رها کردن، یله کردن، گسیل کردن، رها کردن ستور برای چرا، طلاق دادن زن، گشودن و شانه زدن و فروهشتن موی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
سبحان اللّه گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن، ذکر خدا و مناجات، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند، سبحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیط
تصویر تسلیط
مسلط ساختن، برگماشتن، حکم و قدرت کسی را بر دیگران روان ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
((تَ))
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلیط
تصویر تسلیط
((تَ))
گماشتن، چیره دست کردن، مسلط ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
((تَ یَ))
دلخوشی دادن، رهایی بخشیدن از اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
((تَ))
هموار کردن، پهن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسریح
تصویر تسریح
((تَ))
رها ساختن، گسیل کردن، طلاق دادن زن، گشودن و شانه زدن موی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
((تَ))
خدا را به پاکی یاد کردن، سبحان الله گفتن، در فارسی دانه های به رشته کشیده شده ای که هنگام ذکر و دعا در دست گیرند
فرهنگ فارسی معین