- تسلیح
- زینش زینه دادن سلاح دادن سلاح پوشانیدن، جمع تسلیحات
معنی تسلیح - جستجوی لغت در جدول جو
- تسلیح
- سلاح دادن، سلاح پوشاندن، مسلح ساختن
- تسلیح ((تَ))
- سلاح پوشانیدن، سلاح دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واگذاری، گردن نهادن
دل آرامی، دلداری
هموار سازی
دستگرد
از گیاهان اسپرگ اسپرک
پهن کردن، هموار کردن
رها کردن، رهانیدن زن
خدای را به پاکی یاد کردن
سلام کردن، تحیت و تکریم
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
شکافتن
چیره گردانیدن کسی را
گوهر نشاندن زیور سازی
پارسی تازی گشته تشلیخ جانماز سجاده
مسلح ساختن
فربه شدن
بماندن، عاجز و درمانده شدن
تشلیخ، سجاده، جانماز
خرسندی دادن، دلخوشی دادن، کسی را از غم واندوه رهایی دادن و سرگرم ساختن، تسلی دادن شخص عزادار و مصیبت زده
هموار کردن، پهن کردن، هموار کردن زمین
اسلنج، گیاهی با شاخه های دراز و زرد رنگ، برگ های باریک و ریشۀ سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته
نمک ریختن در غذا، سخن ملیح گفتن، کلام ملیح آوردن
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
رها کردن، یله کردن، گسیل کردن، رها کردن ستور برای چرا، طلاق دادن زن، گشودن و شانه زدن و فروهشتن موی
سبحان اللّه گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن، ذکر خدا و مناجات، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند، سبحه
مسلط ساختن، برگماشتن، حکم و قدرت کسی را بر دیگران روان ساختن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
خدا را به پاکی یاد کردن، سبحان الله گفتن، در فارسی دانه های به رشته کشیده شده ای که هنگام ذکر و دعا در دست گیرند