جدول جو
جدول جو

معنی تسلسل - جستجوی لغت در جدول جو

تسلسل
پیوسته شدن، پی در پی شدن، به هم پیوسته بودن مانند زنجیر
تسلسل افکار: تداعی معانی
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
فرهنگ فارسی عمید
تسلسل
(اِ فِ)
پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی). در هم پیوسته روان شدن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پیوسته شدن و روان شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و توالی و انتظام و هر امری که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) عبارت است از وجود امور غیرمتناهیه در یک وقت بر سبیل توقف یکی از آن موقوف بر دیگری باشد و آن دیگری موقوف بر دیگری از آنها، و همچنین الی غیر نهایت. چنانکه مراتب اعداد که غیرمتناهی اند، اگر در یک وقت جمع شوند از جانب انتهای فرضی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، نزد محدثان عبارت است از توارد رجال حدیث است یکی پس از دیگری بر حالت و صفت واحد، هنگام روایت حدیثی خواه این صفت قولی باشد یا فعلی یا قولی و فعلی هر دو... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.... در اصطلاح فلسفه عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است به نحوی که مرتبت لاحق مترتب بر مرتبت سابق و به دنبال آن باشد. و بالاخره اموری که در ترتب وجودی به یکدیگر پیوسته باشند. ’و هو وجود علل و معلولات فی سلسله واحده غیرمتناهیه’. (کشف المراد ص 67). تسلسل از لحاظ امور متسلسل بر چند نوعند:
الف - تسلسل در امور اعتباری که برحسب اعتبار معتبر و اعتبارکننده است و آن را تسلسل یقفی نامیده اند که با توقف و عدم اعتبارکننده متوقف میشود. این نوع از تسلسل را باطل ندانسته اند چون در حقیقت تسلسل نیست و شخص میتواند هر اندازه که بخواهد اوهام و تخیلات خود را دنبال هم ادامه دهد.
ب - تسلسل در حوادث و زمانیات. این نوع تسلسل نیز باطل نیست زیرا اجزاء آن بطور متدرج موجود و معدوم می شوند و مجتمع در وجود نمی باشند و حوادث زمانی هر یک در ظرف خود موجودند...
ج - تسلسل در علل و معلول که عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است که هر مرتبتی علت لاحق و معلول سابق خود باشد. صدرا گوید: تسلسل در علل و معلول عبارت از تراقی عروض علیت و معلولیت است الی غیرالنهایه به آنکه آنچه معروض علیت است معروض معلولیت باشد پس اگر معروضات متناهیهالعدد باشند دور است و الا تسلسل است...و رجوع به فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی صص 157- 158 شود، در پهنا پدید آمدن برق و سحاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طولانی شدن درخشیدن برق. (از متن اللغه) ، برق زدن شمشیر. (از المنجد) ، تنک شدن جامه از استعمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد) : تسلسل الثوب، اذا لبس حتی رق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تسلسل
پیوسته شدن و روان شدن
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
تسلسل
((تَ سَ سُ))
پیوسته شدن، پشت سر هم بودن
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
فرهنگ فارسی معین
تسلسل
زنجیرواری
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
فرهنگ واژه فارسی سره
تسلسل
پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی
متضاد: گسستگی، پیوسته شدن
متضاد: گسسته شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تسلسل
ادامه، تداوم، مداومت، پایداری، دنباله دار
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلسل
تصویر سلسل
آب روان گوارا، می خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلسل افکار
تصویر تسلسل افکار
تداعی معانی، از یک معنی به معنی دیگر پی بردن، به یاد آوردن یک معنی توسط معنی دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
نوعی سلاح جنگی که پشت سرهم گلوله از آن خارج می شود، به هم پیوسته، پشت سرهم، پی در پی، پیوسته، (قید، صفت) پیچیده، (قید، صفت) به زنجیر بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ سَ سَ)
آب درهم پیوسته و روان. (آنندراج). پیوسته و به هم متصل شده مانند زنجیر و آب درهم پیوسته و روان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلسل شود
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
آب شیرین و روشن و سرد و خوش که به گلو روان فروشود. (منتهی الارب) (آنندراج) :
زرشک سلسل زرین و رود صلصل جی
سرشک دجله روان است بر رخ بغداد.
(ترجمه محاسن اصفهان ص 10).
، می نرم و روان فروشونده بگلو. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
سالوسی و مکاری. (لطایف از غیاث اللغات) (آنندراج). سالوسی کردن:
تا به ناموس مسلمانی زیند
در تسلس تا ندانی که کیند.
مولوی.
نور آن گوهر چو بیرون تافته ست
زین تسلسها فراغت یافته ست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَ سِ)
ثوب متسلسل، جامۀ بدبافت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مسلسل شود، جامۀ تنگ شده و فرسوده گشته از استعمال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
از میان گروهی بدرآمدن. (تاج المصادر بیهقی). بیرون آمدن از میان گروهی. (زوزنی). پنهان بیرون آمدن از میان چیزی یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آهستگی و استخفاء از میان ازدحام یا تنگنا بیرون آمدن. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد). از میان مردم بیرون آمدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، در پسها پنهان شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، اضطراب. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ سَ)
نوعی سلاح آتشین خودکار که پیاپی تیر اندازد. (کالیبر دهانۀ مسلسل ها از 7 میلی متر تا 20 میلی متر متغیر است). (از دایرهالمعارف کیه). شصت تیر. میترایوز. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- به مسلسل بستن، کسی یا حیوانی یا شیئی را هدف رگبار مسلسل قرار دادن.
- مسلسل دستی، نوعی اسلحۀ آتشین خودکار که از تفنگهای معمولی نیز کوچکتر است.
- مسلسل سبک، نوعی مسلسل که مانند تفنگ بوسیلۀ افراد نظامی قابل حمل است.
- مسلسل سنگین، نوعی مسلسل که با وسائط نقلیه (موتوری یا غیرموتوری) حمل میشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
آب گوارا، می گوارا سر زنده کودک آب گوارا، شراب خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسلسله
تصویر متسلسله
مونث متسلسل و رشته زنجیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
متوالی، پی در پی، پیاپی و یک ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسلسل
تصویر متسلسل
آب درهم پیوسته روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلسلات
تصویر تسلسلات
جمع تسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
((مُ سَ سَ))
پیوسته، پی درپی، نوعی سلاح گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
((سَ سَ))
آب گوارا، شراب خوشگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متسلسل
تصویر متسلسل
زنجیروار
فرهنگ واژه فارسی سره
به هم پیوسته، پشت سرهم، پیاپی، پی درپی، زنجیروار، متصل، متوالی
متضاد: یک درمیان، اسلحه، تفنگ خودکار، تیربار، سلاح خودکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به طور متوالی، به طور مستمرّ
دیکشنری اردو به فارسی
به طور پی در پی، با تداوم
دیکشنری اردو به فارسی
متوالی، مدام، مداوم، پیوسته، مستمرّ، با اصرار، پی در پی
دیکشنری اردو به فارسی