جدول جو
جدول جو

معنی مسلسل

مسلسل((مُ سَ سَ))
پیوسته، پی درپی، نوعی سلاح گرم
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مسلسل

مسلسل

مسلسل
نوعی سلاح جنگی که پشتِ سرِهم گلوله از آن خارج می شود، به هم پیوسته، پشتِ سرهم، پی در پی، پیوسته، (قید، صفت) پیچیده، (قید، صفت) به زنجیر بسته شده
مسلسل
فرهنگ فارسی عمید

مسلسل

مسلسل
مُتِوالی، مُدَام، مُداوِم، پِیوَستِه، مُستَمِرّ، با اِصرار، پِی دَر پِی
دیکشنری اردو به فارسی

مسلسل

مسلسل
نوعی سلاح آتشین خودکار که پیاپی تیر اندازد. (کالیبر دهانۀ مسلسل ها از 7 میلی متر تا 20 میلی متر متغیر است). (از دایرهالمعارف کیه). شصت تیر. میترایوز. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- به مسلسل بستن، کسی یا حیوانی یا شیئی را هدف رگبار مسلسل قرار دادن.
- مسلسل دستی، نوعی اسلحۀ آتشین خودکار که از تفنگهای معمولی نیز کوچکتر است.
- مسلسل سبک، نوعی مسلسل که مانند تفنگ بوسیلۀ افراد نظامی قابل حمل است.
- مسلسل سنگین، نوعی مسلسل که با وسائط نقلیه (موتوری یا غیرموتوری) حمل میشود
لغت نامه دهخدا

مسلسل

مسلسل
به هم پیوسته، پشت سرهم، پیاپی، پی درپی، زنجیروار، متصل، متوالی
متضاد: یک درمیان، اسلحه، تفنگ خودکار، تیربار، سلاح خودکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد