- تسری
- همه گیری فراگیری
معنی تسری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره پاره کردن
دزد خواندن دزد دانستن
شتابانیدن، سرعت کردن
شادمان کردن کسی را
سوراخ کردن، درز دوختن، روزه داری پیاپی
رها کردن، رهانیدن زن
موی بافتن
شتاب کردن در کاری، شتافتن
رها کردن، یله کردن، گسیل کردن، رها کردن ستور برای چرا، طلاق دادن زن، گشودن و شانه زدن و فروهشتن موی
دل آرامی
جمع اسیر، بردگان حرکت در شب حرکت در شب
سخت و ستبر
فروماندگان
قصد کردن بسوی قبله
عتاب کردن و عیب نمودن
سپرسان
فریفتن، فریب دادن شکار را
سیر آبی فرو بردن
اندک اندک دزدی کردن
مکیدن و خوردن
مبادرت کردن، شتافتن
به سوراخ خزیدن، تراوش
زیر خزی خزیدن زیر چیزی
سخاوت کردن
پارسی تازی گشته شوشتری
گشت گشت وگذار
برابرشدن
برگشتن، دگر شدن، نرمکاری، افسون کردن
نام نهی
دلخوش، آسوده، خشنود