جدول جو
جدول جو

معنی ترنواز - جستجوی لغت در جدول جو

ترنواز
(اَ عَ)
مطرب تردست، خوش خوان:
نغمه دلکش نیست تا مطرب نباشد ترنواز.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و رجوع به تر و ترنوازی شود
لغت نامه دهخدا
ترنواز
مطرب، تردست
تصویری از ترنواز
تصویر ترنواز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهنواز
تصویر شهنواز
(دخترانه)
نوازش شده شاه، مورد نوازش شاه قرار گرفته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانواز
تصویر بانواز
(دخترانه)
باخبر ساختن مردم با صدای بلند (نگارش کردی: بانگهواز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارنواز
تصویر ارنواز
(دخترانه)
نوازش شده اهورا، دارنده سخن سزاوار مرکب از ارنه (سزاوار) + واز (واژه)، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو دختر جمشید پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنواز
تصویر فرنواز
(دخترانه)
مرکب از فر (شکوه) + نواز (ریشه نواختن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشنواز
تصویر خشنواز
(پسرانه)
تحریفی از نام پادشاه هیاطله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلنواز
تصویر دلنواز
(دخترانه)
مهربان، مشفق، آرامش بخش، دلسوز، محبوب، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنیان
تصویر ترنیان
(دخترانه)
سبدی که از شاخه های بید می بافند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سروناز
تصویر سروناز
(دخترانه)
زن زیبا، درخت سروتاز، درختی بلند و زینتی، معشوق خوش قد و قامت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلنواز
تصویر گلنواز
(دخترانه)
نوازش شده گل، نوازش کننده گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنیان
تصویر ترنیان
سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، تریان، ترینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگان
تصویر ترنگان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترپیاز
تصویر ترپیاز
گیاهی خودرو از خانوادۀ سوسنی ها، با برگ های استوانه ای دراز، ریشۀ آن شبیه سیر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرگواز
تصویر خرگواز
چوبی که با آن چهارپایان را می راندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنیاز
تصویر پرنیاز
بسیار نیازمند، محتاج، برای مثال شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی - ۲/۴۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ)
مرکب از ارنۀ اوستائی، بمعنی سزاوار و خوب + واز، به معنی واژه و سخن. نیکوسخن و آنکه سخنش رحمت می آورد، ارنوک. خواهر جمشید است که با خواهر دیگر شهرناز در حبالۀ ضحاک بودند و فریدون این هر دو خواهر را گرفت و ضحاک را بکشت. (جهانگیری) (برهان) (رشیدی). و بقولی او را دختر جمشید دانسته اند: ((او (فریدون) را سه پسر بودند: دو مهتر ازشهرناز خواهر جمشید، و بروایتی گویند ایشان از دخترضحاک زادند، و کهترین پسر از ارنواز خواهر جم.)) (مجمل التواریخ و القصص ص 27). در درواسپ یشت اوستا بندهای 13 و 14 آمده که فریدون برای ایزد گوش قربانی کرد و از او درخواست که بر ضحاک غلبه کند و دو زن وی سنگهوک (شهرناز) و ارنوک (ارنواز) را که برای توالد و تناسل دارای بهترین بدن و برای خانه داری برازنده هستند از او برباید. (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 193 و ج 2 ص 150) :
دو پاکیزه از خانه جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو خواهر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر ماهروئی بنام ارنواز.
فردوسی.
در ایوان شاهی شبی دیریاز
بخواب اندرون بود با ارنواز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رُو)
کهترپرور. زیردست نواز. بنده پرور:
یکی گفت کای شاه کهترنواز
چرا گشتی اکنون چنین دیرساز.
فردوسی.
چو آمد بر شاه کهترنواز
نوان پیش او رفت و بردش نماز.
فردوسی.
دگر گفت کای شاه کهترنواز
تو را پادشاهی و عمر دراز.
فردوسی.
بدو گفت کای شاه کهترنواز
جوانمرد و روشندل و سرفراز.
فردوسی.
اگرچه رهی را تو کهترنوازی
نپرهیزی از دردسر وز گرانی.
منوچهری.
پیروزبخت مهتر کهترنواز نیک
مخدوم اهل کشور و مکثوم بن جنی.
منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
این منم یا رب به صدر مهتر کهترنواز
از ندیمان یافته بر خواندن مدحت جواز.
سوزنی.
مهتر کهترنواز از مدحت من شاد و خوش
من خوش و شاد از قبول مهتر کهترنواز.
سوزنی.
رجوع به کهترپرور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
خوش خوانی مطرب. (غیاث اللغات). خوشخوانی و نیز بمعنی خوش زبانی از اهل زبان به تحقیق پیوسته که عبارت از کار خوب کردن است اما بیشتر استعمال ترنواز بمعنی مطرب تردست بود. (از آنندراج) :
زدی رود روان در پرده سازی
به گوش خشک مغزان ترنوازی.
زلالی (ازآنندراج).
و رجوع به تر و ترنواز شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
سخت محتاج. بسیار نیازمند:
شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز
برآمد بر این روزگاری دراز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورنداز
تصویر ورنداز
اندازه (جامه و غیره)، نقشه مسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکتاز
تصویر ترکتاز
مطلق تاختن غارتگر، جور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که از مقیدات آلام ذوات - الاوتار که سطح آن مسدس و ساعدش مطول است و بر آن یک وتر بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
پارسی تازی گشته ترنگان باد رنگبویه بالنگو از گیاهان باد رنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنمات
تصویر ترنمات
جمع ترنم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره سوسنیها که دارای پیاز نسبتا حجیمی است و بطور خودرو در اکثر نقاط آسیا و آفریقا میرویدو پیازش دارای قطعات جداگانه شبیه سیر میباشد کراث ابوشوشه قفلوط
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه یا آنکه دل را نوازش دهد خاطر نواز، مشفق مهربان، تسلی دهنده، معشوق محبوب دلارام، یکی از گوشه های همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنومه
تصویر ترنومه
آواز نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکتاز
تصویر ترکتاز
((تُ))
حمله، جولان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکنوازی
تصویر تکنوازی
((تَ نَ))
نواختن قطعه ای موسیقی تنها به وسیله یک ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرگواز
تصویر خرگواز
((خَ))
چوبی که با آن گاو و خر را برانند، جواز، گواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروناز
تصویر سروناز
((سَ رْ))
سرو، درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می روید. سرو آزاد، سرو سهی، زادسرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورنداز
تصویر ورنداز
((وَ رَ))
اندازه (جامه و غیره..)، نقشه، مسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروناز
تصویر سروناز
آورث
فرهنگ واژه فارسی سره