بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
بادرَنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، تُرُنجان، بادرونه، بادرویه، بادرَنجبویه
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
بادرَنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، تُرُنگان، بادرونه، بادرویه، بادرَنجبویه
مرکب از ارنۀ اوستائی، بمعنی سزاوار و خوب + واز، به معنی واژه و سخن. نیکوسخن و آنکه سخنش رحمت می آورد، ارنوک. خواهر جمشید است که با خواهر دیگر شهرناز در حبالۀ ضحاک بودند و فریدون این هر دو خواهر را گرفت و ضحاک را بکشت. (جهانگیری) (برهان) (رشیدی). و بقولی او را دختر جمشید دانسته اند: ((او (فریدون) را سه پسر بودند: دو مهتر ازشهرناز خواهر جمشید، و بروایتی گویند ایشان از دخترضحاک زادند، و کهترین پسر از ارنواز خواهر جم.)) (مجمل التواریخ و القصص ص 27). در درواسپ یشت اوستا بندهای 13 و 14 آمده که فریدون برای ایزد گوش قربانی کرد و از او درخواست که بر ضحاک غلبه کند و دو زن وی سنگهوک (شهرناز) و ارنوک (ارنواز) را که برای توالد و تناسل دارای بهترین بدن و برای خانه داری برازنده هستند از او برباید. (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 193 و ج 2 ص 150) : دو پاکیزه از خانه جمشید برون آوریدند لرزان چو بید که جمشید را هر دو خواهر بدند سر بانوان را چو افسر بدند ز پوشیده رویان یکی شهرناز دگر ماهروئی بنام ارنواز. فردوسی. در ایوان شاهی شبی دیریاز بخواب اندرون بود با ارنواز. فردوسی
مرکب از ارنۀ اوستائی، بمعنی سزاوار و خوب + واز، به معنی واژه و سخن. نیکوسخن و آنکه سخنش رحمت می آورد، اَرِنَوَک. خواهر جمشید است که با خواهر دیگر شهرناز در حبالۀ ضحاک بودند و فریدون این هر دو خواهر را گرفت و ضحاک را بکشت. (جهانگیری) (برهان) (رشیدی). و بقولی او را دختر جمشید دانسته اند: ((او (فریدون) را سه پسر بودند: دو مهتر ازشهرناز خواهر جمشید، و بروایتی گویند ایشان از دخترضحاک زادند، و کهترین پسر از ارنواز خواهر جم.)) (مجمل التواریخ و القصص ص 27). در درواسپ یشت اوستا بندهای 13 و 14 آمده که فریدون برای ایزد گوش قربانی کرد و از او درخواست که بر ضحاک غلبه کند و دو زن وی سنگهوک (شهرناز) و اَرِنَوَک (ارنواز) را که برای توالد و تناسل دارای بهترین بدن و برای خانه داری برازنده هستند از او برباید. (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 193 و ج 2 ص 150) : دو پاکیزه از خانه جمشید برون آوریدند لرزان چو بید که جمشید را هر دو خواهر بدند سر بانوان را چو افسر بدند ز پوشیده رویان یکی شهرناز دگر ماهروئی بنام ارنواز. فردوسی. در ایوان شاهی شبی دیریاز بخواب اندرون بود با ارنواز. فردوسی
کهترپرور. زیردست نواز. بنده پرور: یکی گفت کای شاه کهترنواز چرا گشتی اکنون چنین دیرساز. فردوسی. چو آمد بر شاه کهترنواز نوان پیش او رفت و بردش نماز. فردوسی. دگر گفت کای شاه کهترنواز تو را پادشاهی و عمر دراز. فردوسی. بدو گفت کای شاه کهترنواز جوانمرد و روشندل و سرفراز. فردوسی. اگرچه رهی را تو کهترنوازی نپرهیزی از دردسر وز گرانی. منوچهری. پیروزبخت مهتر کهترنواز نیک مخدوم اهل کشور و مکثوم بن جنی. منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این منم یا رب به صدر مهتر کهترنواز از ندیمان یافته بر خواندن مدحت جواز. سوزنی. مهتر کهترنواز از مدحت من شاد و خوش من خوش و شاد از قبول مهتر کهترنواز. سوزنی. رجوع به کهترپرور شود
کهترپرور. زیردست نواز. بنده پرور: یکی گفت کای شاه کهترنواز چرا گشتی اکنون چنین دیرساز. فردوسی. چو آمد برِ شاه کهترنواز نوان پیش او رفت و بردش نماز. فردوسی. دگر گفت کای شاه کهترنواز تو را پادشاهی و عمر دراز. فردوسی. بدو گفت کای شاه کهترنواز جوانمرد و روشندل و سرفراز. فردوسی. اگرچه رهی را تو کهترنوازی نپرهیزی از دردسر وز گرانی. منوچهری. پیروزبخت مهتر کهترنواز نیک مخدوم اهل کشور و مکثوم بن جنی. منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این منم یا رب به صدر مهتر کهترنواز از ندیمان یافته بر خواندن مدحت جواز. سوزنی. مهتر کهترنواز از مدحت من شاد و خوش من خوش و شاد از قبول مهتر کهترنواز. سوزنی. رجوع به کهترپرور شود
خوش خوانی مطرب. (غیاث اللغات). خوشخوانی و نیز بمعنی خوش زبانی از اهل زبان به تحقیق پیوسته که عبارت از کار خوب کردن است اما بیشتر استعمال ترنواز بمعنی مطرب تردست بود. (از آنندراج) : زدی رود روان در پرده سازی به گوش خشک مغزان ترنوازی. زلالی (ازآنندراج). و رجوع به تر و ترنواز شود
خوش خوانی مطرب. (غیاث اللغات). خوشخوانی و نیز بمعنی خوش زبانی از اهل زبان به تحقیق پیوسته که عبارت از کار خوب کردن است اما بیشتر استعمال ترنواز بمعنی مطرب تردست بود. (از آنندراج) : زدی رود روان در پرده سازی به گوش خشک مغزان ترنوازی. زلالی (ازآنندراج). و رجوع به تر و ترنواز شود
گیاهی از تیره سوسنیها که دارای پیاز نسبتا حجیمی است و بطور خودرو در اکثر نقاط آسیا و آفریقا میرویدو پیازش دارای قطعات جداگانه شبیه سیر میباشد کراث ابوشوشه قفلوط
گیاهی از تیره سوسنیها که دارای پیاز نسبتا حجیمی است و بطور خودرو در اکثر نقاط آسیا و آفریقا میرویدو پیازش دارای قطعات جداگانه شبیه سیر میباشد کراث ابوشوشه قفلوط