محمد بن عبدالحق بن سلیمان القاضی مکنی به ابوعبدالله. در سال 625 هجری قمری درگذشت. او راست: جامع المختار من المنتقی و الاستذکار. نظم العقود و رقم الحلل و البرود. (ازاسماء المؤلفین ج 2 ستون 112). رجوع به محمد شود محمد بن ابی شریف الحسنی مکنی به ابوعبدالله. او راست: تحقیق القال و تسهیل المال در شرح لامیه الافعال ابن مالک در نحو. (از اسماء المؤلفین ج 2 ستون 226). رجوع به محمد شود
محمد بن عبدالحق بن سلیمان القاضی مکنی به ابوعبدالله. در سال 625 هجری قمری درگذشت. او راست: جامع المختار من المنتقی و الاستذکار. نظم العقود و رقم الحلل و البرود. (ازاسماء المؤلفین ج 2 ستون 112). رجوع به محمد شود محمد بن ابی شریف الحسنی مکنی به ابوعبدالله. او راست: تحقیق القال و تسهیل المال در شرح لامیه الافعال ابن مالک در نحو. (از اسماء المؤلفین ج 2 ستون 226). رجوع به محمد شود
کلمه ای است که آن را به عربی حضرت می گویند، (برهان) (آنندراج)، در پارسی کلمه ای است برای تعظیم که به عربی آن را حضرت خوانند و آن را تیمشار نیز گویند، (انجمن آرا)، لقبی است برای تعظیم مانند جناب و این لقب از شت که به معنی حضرت است پست تر می باشد، (ناظم الاطباء)، امروز عنوان خطاب امرای لشکر، از سرتیپ به بالاست، (حاشیۀ برهان چ معین)
کلمه ای است که آن را به عربی حضرت می گویند، (برهان) (آنندراج)، در پارسی کلمه ای است برای تعظیم که به عربی آن را حضرت خوانند و آن را تیمشار نیز گویند، (انجمن آرا)، لقبی است برای تعظیم مانند جناب و این لقب از شت که به معنی حضرت است پست تر می باشد، (ناظم الاطباء)، امروز عنوان خطاب امرای لشکر، از سرتیپ به بالاست، (حاشیۀ برهان چ معین)
ترس از خدا و تقوی و پرهیزگاری. (ناظم الاطباء) : گه از آزمودن سخن گستری گه از ترسکاری حدیث آوری. شمسی (یوسف و زلیخا). سر از عالم ترسکاری برآر بترس از کسی کو نشد ترسکار. نظامی. فضایل پسندیده و سیرت عادله و پرهیزکاری و ترسکاری شعار و دثار او بود. (تاریخ قم ص 6). بعلم و ورع و ترسکاری و... راجح آمده. (تاریخ قم ص 9) ، رهبانیت. (مهذب الاسماء)
ترس از خدا و تقوی و پرهیزگاری. (ناظم الاطباء) : گه از آزمودن سخن گستری گه از ترسکاری حدیث آوری. شمسی (یوسف و زلیخا). سر از عالم ترسکاری برآر بترس از کسی کو نشد ترسکار. نظامی. فضایل پسندیده و سیرت عادله و پرهیزکاری و ترسکاری شعار و دثار او بود. (تاریخ قم ص 6). بعلم و ورع و ترسکاری و... راجح آمده. (تاریخ قم ص 9) ، رهبانیت. (مهذب الاسماء)
دهی است از دهستان کلیجان رستاق که در بخش مرکزی شهرستان ساری و 10 هزارگزی جنوب خاوری ساری و یکهزار گزی باختر راه عمومی ساری به دو دانگه قرار دارد کوهستانی و معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود تجن و چشمه و محصول آنجا برنج و غله و پنبه و میوه و عسل است و شغل مردم زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کلیجان رستاق که در بخش مرکزی شهرستان ساری و 10 هزارگزی جنوب خاوری ساری و یکهزار گزی باختر راه عمومی ساری به دو دانگه قرار دارد کوهستانی و معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود تجن و چشمه و محصول آنجا برنج و غله و پنبه و میوه و عسل است و شغل مردم زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
حالت و کیفیت شرمسار. خجلت. شرمندگی. (فرهنگ فارسی معین). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). خجل. خجلت. سرافکندگی. انفعال. (یادداشت مؤلف) : و آنجا که من نباشم گویی مثال من نیک است کت نیاید زین کار شرمساری. منوچهری. خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری. نظامی. زنده بر دار کرد و باک نبرد تا چو دزدان به شرمساری مرد. نظامی. ز شغلی کزو شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد. نظامی. شب ازشرمساری و فکرت نخفت سحرگه پرستاری از خیمه گفت. سعدی (بوستان). مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس. سعدی (بوستان). با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان سعدی)
حالت و کیفیت شرمسار. خجلت. شرمندگی. (فرهنگ فارسی معین). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). خجل. خجلت. سرافکندگی. انفعال. (یادداشت مؤلف) : و آنجا که من نباشم گویی مثال من نیک است کت نیاید زین کار شرمساری. منوچهری. خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری. نظامی. زنده بر دار کرد و باک نبرد تا چو دزدان به شرمساری مرد. نظامی. ز شغلی کزو شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد. نظامی. شب ازشرمساری و فکرت نخفت سحرگه پرستاری از خیمه گفت. سعدی (بوستان). مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس. سعدی (بوستان). با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان سعدی)