حالت و کیفیت شرمسار. خجلت. شرمندگی. (فرهنگ فارسی معین). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). خجل. خجلت. سرافکندگی. انفعال. (یادداشت مؤلف) : و آنجا که من نباشم گویی مثال من نیک است کت نیاید زین کار شرمساری. منوچهری. خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری. نظامی. زنده بر دار کرد و باک نبرد تا چو دزدان به شرمساری مرد. نظامی. ز شغلی کزو شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد. نظامی. شب ازشرمساری و فکرت نخفت سحرگه پرستاری از خیمه گفت. سعدی (بوستان). مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس. سعدی (بوستان). با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان سعدی)