جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شرمساری

شرمساری

شرمساری
حالت و کیفیت شرمسار. خجلت. شرمندگی. (فرهنگ فارسی معین). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). خجل. خجلت. سرافکندگی. انفعال. (یادداشت مؤلف) :
و آنجا که من نباشم گویی مثال من
نیک است کت نیاید زین کار شرمساری.
منوچهری.
خواهم که در این گناهکاری
سیماب شوم ز شرمساری.
نظامی.
زنده بر دار کرد و باک نبرد
تا چو دزدان به شرمساری مرد.
نظامی.
ز شغلی کزو شرمساری رسد
به صاحب عمل رنج و خواری رسد.
نظامی.
شب ازشرمساری و فکرت نخفت
سحرگه پرستاری از خیمه گفت.
سعدی (بوستان).
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس.
سعدی (بوستان).
با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

ترمساری

ترمساری
دهی است به حمص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابوسعد گوید بگمان من از قراء حمص است. (از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا

شرمسار

شرمسار
خجل، شرمنده، برای مِثال ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوه زنی شرم دار (نظامی۱ - ۴۷)
شرمسار
فرهنگ فارسی عمید

شرمسار

شرمسار
آزرمگین، خجل، روسیاه، سرافکنده، سربزیر، شرم زده، شرمگین، شرمنده
متضاد: سربلند، مباهی، مفتخر
فرهنگ واژه مترادف متضاد