جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تنگساری

تنگسالی

تنگسالی
خشکسالی. قحط. کمیابی و گرانی ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). تنگی و کمیابی و قحط و قحطی. (ناظم الاطباء). رجوع به تنگسال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تنگباری

تنگباری
صفت تنگبار. دیرپذیری. دشوارپذیری. تنگی اجازه و رخصت:
چون هست تنگباری در طبع او سرشته
هر ساعتی به خواهش زو بار می چه جویی ؟
سمائی مروزی.
معروف لبت به تنگباری
چونانکه دلت به تنگ خویی.
انوری.
آوازه فراخ شد به عالم
درگاه ترا به تنگباری.
خاقانی.
ز تیغ تنگ چشمان حصاری
قدرخان را در آن در تنگباری.
نظامی.
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن و تنگبار شود
لغت نامه دهخدا

سنگساری

سنگساری
رجم. (ناظم الاطباء). عمل سنگسار کردن. رجم کردن:
مکن بر فرق خسرو سنگباری
چو فرهادش مکش در سنگساری.
خاقانی.
سری دگر بکف آور که در طریقت عشق
سزاست این سر سگسار سنگساری را.
خاقانی.
با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان چ یوسفی ص 165)
لغت نامه دهخدا

تنگسار

تنگسار
بمعنی فسخ است و فسخ در لغت بمعنی ضعف و جهل و فساد رأی و نقصان عقل باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، و به اصطلاح اهل تناسخ آنست که چیزی را دو مرتبه تزلزل واقع شود چنانکه روح انسانی به صورت حیوان دیگر جلوه نمایدو آنرا بگذارد و بصورت نبات چمن پیرا شود. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). از فرهنگ دساتیر نقل شد. (انجمن آرا). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 240 شود
لغت نامه دهخدا

زنگباری

زنگباری
منسوب به زنگبار اهل زنگبار از مردم زنگبار، صمغی سیاه که از درخت صنوبر گیرند
فرهنگ لغت هوشیار

تنگ سالی

تنگ سالی
خُشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قَحط سالی، تَنگ سال، بَدسالی
تنگ سالی
فرهنگ فارسی عمید