معنی ترجیله - جستجوی لغت در جدول جو

ترجیله(تُ لَ)

لغت نامه دهخدا

رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوسه، کلکم، نوس، سویسه، آدینده، اغلیسون، آلیسا، ترسه، کرکم، آژفنداک، تیراژه، تربسه، سرکیس، آزفنداک، رخش، ایرسا، سرگیس، سرویسه، تیراژی، سدکیس، آفنداک، قوس و قزح، شدکیس، درونه، قزح، نوشه، تویه، توبه

رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوسَه، کَلکَم، نوس، سَویسِه، آدیندِه، اِغلیسون، آلیسا، تُرسِه، کَرکَم، آژفَنداک، تیراژِه، تَربَسِه، سِرکیس، آزفَنداک، رَخش، ایرسا، سَرگیس، سَرویسِه، تیراژی، سَدکیس، آفَنداک، قُوس و قَزَح، شَدکیس، دُرونِه، قُزَح، نوشَه، تویِه، توبِه

فرهنگ فارسی عمید

ترکیده

ترک خورده، شکافته شده

فرهنگ فارسی عمید

تفسیله

نوعی پارچۀ ابریشمی که از آن قبا و لباده یا لباس دیگر بدوزند

فرهنگ فارسی عمید

تفشیله

خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تفشله، تفشیره، طفشیر

فرهنگ فارسی عمید

زرنیله

ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، ریواج، ریباس، رواس

فرهنگ فارسی عمید

ترفینه

آشی که از قره قروت تهیه شده باشد، آش ترف، ترف با

فرهنگ فارسی عمید

خرویله

بانگ و فریاد بلند و رسا، صدای گریۀ بلند

فرهنگ فارسی عمید

سربیله

بیلک، نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک

فرهنگ فارسی عمید

تنجیده

به خودپیچیده، درهم کشیده، فشرده شده

فرهنگ فارسی عمید

ترسیده

کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع

فرهنگ فارسی عمید

ترشیده

ترش شده، مادۀ خوراکی فاسد شده، کنایه از ویژگی دختر مجردی که از سن ازدواج گذشته باشد

فرهنگ فارسی عمید

ترنجیده

درهم کشیده، فشرده، افسرده، برای مثال جان ترنجیده و شکسته دلم / گویی از غم همی فروگسلم (رودکی - ۵۴۶)

فرهنگ فارسی عمید

ترجیه

(اِ تِ)

امید داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیۀ این امنیت و تعلیل به ادراک این منیت روزگارمی گذاشتم. (سندبادنامه ص 20) ، کسی را امید افکندن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را امید دادن. (زوزنی) (از المنجد). امیدوار گردانیدن. (دهار).

امید داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیۀ این اُمنیت و تعلیل به ادراک این مُنْیَت روزگارمی گذاشتم. (سندبادنامه ص 20) ، کسی را امید افکندن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را امید دادن. (زوزنی) (از المنجد). امیدوار گردانیدن. (دهار).

لغت نامه دهخدا

ترجاله

(تُ لَ)

شهریست اندر اندلس سردسیر، قدیم تر جایی است اندر این ناحیت. (حدود العالم). قصبه ایست در حدود اندلس، منصور از ملوک اندلس آنجا را فتح کرد و بجای اهالی اصلی که مهاجرت کرده بودند مسلمانان را در آنجا سکونت داد. این قصبه موطن ابوجعفر بن هارون ترجالی است. و در معجم البلدان بصورت ترجیله آمده است. قصبۀ تروکسیلو، یا تروجیلو، واقع در استرومادوره، همین ترجاله یا ترجیله است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). و رجوع به ترجیله و عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 2 ص 75 شود

لغت نامه دهخدا

ترجله

(تَ جَ لَ)

قریۀ مشهوری است بین اربل و موصل و از اعمال موصل است و در آنجا بسال 508 هجری قمری میان لشکر زین الدین مسعود بن زنگی بن اقسنقر و یوسف بن علی کوچک صاحب اربل جنگی اتفاق افتاد که در آن یوسف پیروز گردید. ودر این قریه چشمۀ پرآبی است. (از معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

ترجیات

جمع ترجی

معنی ترجیله - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما