جدول جو
جدول جو

معنی تفشیله

تفشیله
خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تفشله، تفشیره، طفشیر
تصویری از تفشیله
تصویر تفشیله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تفشیله

تفشیله

تفشیله
گوشت و گندنا و گوز مغز و خایه درهم هریک اندر کنند و بپزند و تفشیله خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 244). گوشت و گندنا و گشنیز و مغز گوز و انگبین به دیگ اندرکنند و بپزند و تفشیله گویند. (فرهنگ اسدی نخجوانی). تفشله. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). قلیه ای که باگوشت و تخم مرغ و زردک و عسل باشد و بعضی گندم و مویز و کردکان و گشنیز هم داخل کرده اند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری) (از اوبهی) (از انجمن آرا) (آنندراج) :
غمزی ای نابکار چون غلبه
روی چونانکه، پخته تفشیله.
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 444).
، در کتب طبی، آشی که از سرکه و عدس پزند برای دفع خمار. طفشیل معرب آن. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
سالکان مسالک تحقیق
فارغند از شراب و تفشیله.
فخری (از فرهنگ رشیدی).
، عدس سبز پخته را نیز گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به تفشله شود
لغت نامه دهخدا

تفصیله

تفصیله
پاره ای از پارچه، برشی از جامه قطعه ای پارچه، برشی از جامه
تفصیله
فرهنگ لغت هوشیار

تفسیله

تفسیله
قسمی پارچه ابریشمی که از آن قبا و ازار و غیره دوزند
تفسیله
فرهنگ لغت هوشیار

تفشیره

تفشیره
تَفشیله، خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تَفشله، طَفشیر
تفشیره
فرهنگ فارسی عمید

تفسیله

تفسیله
نوعی پارچۀ ابریشمی که از آن قبا و لباده یا لباس دیگر بدوزند
تفسیله
فرهنگ فارسی عمید

تفتیله

تفتیله
دهی است در بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که 115تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و توتون و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا