جدول جو
جدول جو

معنی ترجح - جستجوی لغت در جدول جو

ترجح
برتری و فزونی یافتن، برتری جستن
تصویری از ترجح
تصویر ترجح
فرهنگ فارسی عمید
ترجح
(اِ تِ)
بگراییدن. (تاج المصادر بیهقی). گراییدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مایل شدن چیزی بطرفی، و بوسیلۀ باء جر متعدی شده معنی مایل گردانیدن دهد چنانکه گویند: ترجحت الارجوحه بالغلام، تاب کودک را مایل گردانید. (از شرح قاموس ترکی). در اقرب الموارد: ترجحت الارجوحه بالغلام، و ارجوحه را مرفوع ضبط کرده است، یعنی تاب بسبب کودک متمایل شد، جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تذبذب. (از اقرب الموارد) ، آمد و شد چیز آویزان. (از شرح قاموس ترکی) ، راجح شدن رأی بر دیگر رأیها. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
ترجح
گراییدن، جنبیدن، افزونی، برتری یافتن بگراییدن، مایل شدن چیزی بطرفی چربیدن فزون آمدن فزونی جستن، فزونی افزونی، جمع ترجحات
فرهنگ لغت هوشیار
ترجح
((تَ رَ جُّ))
چربیدن، فزونی جستن
تصویری از ترجح
تصویر ترجح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارجح
تصویر ارجح
برتر، بهتر، خوب تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنجح
تصویر تنجح
روایی خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنح
تصویر ترنح
به چپ و راست متمایل شدن سر، از مستی یا گیجی، تلوتلو خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشح
تصویر ترشح
تراویدن، پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن، تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر، به تدریج قوت گرفتن، توانا شدن و شایستگی حاصل کردن برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
برتری دادن، مزیت دادن، فزونی دادن، برتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبجح
تصویر تبجح
فخر و مباهات کردن، شاد و خرسند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجح
تصویر مرجح
برتری داده شده، افزونی داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
امیدوار شدن، امید داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَجْ جِ)
گراینده و جنبنده. (آنندراج). جنبیده و از این طرف به آن طرف در هوا حرکت داده شده. (ناظم الاطباء) ، مایل گرداننده. (آنندراج). راجح و مایل به چربیده و فزون آمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترجح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترشح
تصویر ترشح
تراوش، بارش کم، تراویدن
فرهنگ لغت هوشیار
برتری داده برتر برتری دهنده ترجیح داده شده برتری داده جمع مرجحین. ترجیح دهنده برتری دهنده جمع مرجحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجح
تصویر تمجح
بزرگ منشی کردن، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجح
تصویر تنجح
روای خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقح
تصویر ترقح
کسب کردن، ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروح
تصویر تروح
شبانگاه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجز
تصویر ترجز
گاوتازی، غرش تندر، جنبش ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجل
تصویر ترجل
پیاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
فرهنگ لغت هوشیار
برتری، فزونی افزون دادن، افزونی نهادن فزون داشتن فزونی دادن برتری دادن مزیت دادن، فزونی برتری، جمع ترجیحات. یا ترجیح بلا مرجح. فزونی دادن نه در جای فزونی (بی آنکه مایه فزونی در کار باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربح
تصویر تربح
بهره خواهی سرگشته گردیدن، تحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجح
تصویر ارجح
رحجان، راجع تر، افضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنح
تصویر ترنح
تاویدن از مستیی کژ و مژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجح
تصویر ارجح
((اَ جَ))
بهتر، خوب تر، فزون تر، برتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تروح
تصویر تروح
((تَ رَ وُّ))
آسایش جستن، باد زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترشح
تصویر ترشح
((تَ رَ شُّ))
تراویدن، پاشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
((تَ))
برتری داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
((تَ رَ جِّ))
امید داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجح
تصویر مرجح
((مُ رَ جَّ))
برتری داده شده، ترجیح داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
برتری، بهشماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترشح
تصویر ترشح
تراوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
Preference
دیکشنری فارسی به انگلیسی