جدول جو
جدول جو

معنی ترجح

ترجح
(اِ تِ)
بگراییدن. (تاج المصادر بیهقی). گراییدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مایل شدن چیزی بطرفی، و بوسیلۀ باء جر متعدی شده معنی مایل گردانیدن دهد چنانکه گویند: ترجحت الارجوحه بالغلام، تاب کودک را مایل گردانید. (از شرح قاموس ترکی). در اقرب الموارد: ترجحت الارجوحه بالغلام، و ارجوحه را مرفوع ضبط کرده است، یعنی تاب بسبب کودک متمایل شد، جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تذبذب. (از اقرب الموارد) ، آمد و شد چیز آویزان. (از شرح قاموس ترکی) ، راجح شدن رأی بر دیگر رأیها. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا