معنی تنجح - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تنجح
تنجح
- تنجح
- روایی خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تنجح الحاجه تنجزها، ای طلب قضأها ممن وعده ایاها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ترجح
- ترجح
- گراییدن، جنبیدن، افزونی، برتری یافتن بگراییدن، مایل شدن چیزی بطرفی چربیدن فزون آمدن فزونی جستن، فزونی افزونی، جمع ترجحات
فرهنگ لغت هوشیار
تناجح
- تناجح
- راست در آمدن خواب خوابدرستی تینابدرستی (تیناب رویا)
فرهنگ لغت هوشیار