تقی الدین محمد معروف به راصد، از مشاهیر علم هیأت و ریاضی بود و مؤلفاتی داشت که از آنجمله کتاب ’غنیه الطلاب فی علم الحساب’ است. وی بسال 993 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به تقی الدین محمد در ج 1 ریحانه الادب شود
تقی الدین محمد معروف به راصد، از مشاهیر علم هیأت و ریاضی بود و مؤلفاتی داشت که از آنجمله کتاب ’غنیه الطلاب فی علم الحساب’ است. وی بسال 993 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به تقی الدین محمد در ج 1 ریحانه الادب شود
از یکدیگر ردکردن. (آنندراج). فسخ معاهده کردن و بر هم زدن معاهده. (ناظم الاطباء). فسخ کردن بیعی با رضایت طرفین. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نزاع کردن و مجادله کردن. (ناظم الاطباء). شکوخیدن زبان در جواب. (اقرب الموارد) ، بازگشتن آب از مجرای خود به حاجزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
از یکدیگر ردکردن. (آنندراج). فسخ معاهده کردن و بر هم زدن معاهده. (ناظم الاطباء). فسخ کردن بیعی با رضایت طرفین. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نزاع کردن و مجادله کردن. (ناظم الاطباء). شکوخیدن زبان در جواب. (اقرب الموارد) ، بازگشتن آب از مجرای خود به حاجزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
تنگ بر یکدیگر آمدن. (زوزنی). با یکدیگر نزدیک ایستادن قوم در صف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال: تراصفوا فی الصف، یعنی بر یکدیگر چفسیدند قوم در صف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تنگ بر یکدیگر آمدن. (زوزنی). با یکدیگر نزدیک ایستادن قوم در صف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال: تراصفوا فی الصف، یعنی بر یکدیگر چفسیدند قوم در صف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مر یکدیگر چفسیدن مردم در صف، یقال: تراصوا فی الصف، اذا تلاصقوا و انضموا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملصق شدن و پیوستن قوم بیکدیگر. (المنجد). ملحق شدن و پیوستن قوم بیکدیگر در صف. (اقرب الموارد). رجوع به تراص ّ شود
مر یکدیگر چفسیدن مردم در صف، یقال: تراصوا فی الصف، اذا تلاصقوا و انضموا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملصق شدن و پیوستن قوم بیکدیگر. (المنجد). ملحق شدن و پیوستن قوم بیکدیگر در صف. (اقرب الموارد). رجوع به تراص ّ شود
جمع واژۀ مرصد، به معنی محل نگهبانی و مراقبت و رصد است. (از متن اللغه). رصدگاهها. رجوع به مرصد شود، مراصدالحیات، مکامنها. (متن اللغه). کمین گاهها. مکمن ها
جَمعِ واژۀ مرصد، به معنی محل نگهبانی و مراقبت و رصد است. (از متن اللغه). رصدگاهها. رجوع به مرصد شود، مراصدالحیات، مکامنها. (متن اللغه). کمین گاهها. مکمن ها