ترعی. ترعیه. ترعایه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که شتربانی پیشۀ او و پیشۀ پدران او باشد. (منتهی الارب)
ترعی. ترعیه. ترعایه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که شتربانی پیشۀ او و پیشۀ پدران او باشد. (منتهی الارب)
یکی از شش فرقۀ مجبره منسوب به ضرار بن عمرو حفص الفرد و اتفاقهما فی التعطیل انهما قالا الباری تعالی عالم ٌ قادرٌ علی معنی انه لیس بجاهل و لا عاجز و اثبت اﷲ تعالی ماهیه لایعلمها الا هو و قالا ان هذه المقاله محکیه عن ابی حنیفه رحمه اﷲ و جماعه من اصحابه و ارادابذلک انه یعلم نفسه شهاده لا بدلیل و لا خبر و نحن نعلمه بدلیل و خبر و اثبتا حاسه سادسه للانسان یری بها الباری تعالی یوم الثواب فی الجنه و قالا افعال العباد مخلوقه للباری. رجوع به ص 94 از کتاب اول ملل و نحل شهرستانی چ مصر در حاشیۀ ملل و نحل ابن حزم شود
یکی از شش فرقۀ مجبره منسوب به ضرار بن عمرو حِفص الفرد و اتفاقهما فی التعطیل انهما قالا الباری تعالی عالم ٌ قادرٌ علی معنی انه لیس بجاهل و لا عاجز و اثبت اﷲ تعالی ماهیه لایعلمها الا هو و قالا ان هذه المقاله محکیه عن ابی حنیفه رحمه اﷲ و جماعه من اصحابه و ارادابذلک انه یعلم نفسه شهاده لا بدلیل و لا خبر و نحن نعلمه بدلیل و خبر و اثبتا حاسه سادسه للانسان یری بها الباری تعالی یوم الثواب فی الجنه و قالا افعال العباد مخلوقه للباری. رجوع به ص 94 از کتاب اول ملل و نحل شهرستانی چ مصر در حاشیۀ ملل و نحل ابن حزم شود
پرگوشت شدن. (زوزنی). فربه و باگوشت شدن جسم کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : فی بدنه تراره، ای سمن و بضاضه و امتلاء. (اقرب الموارد). تارّ نعت است از آن. (آنندراج). ترتراً و تروراً و ترارهً. (ناظم الاطباء). رجوع به تارّ شود
پرگوشت شدن. (زوزنی). فربه و باگوشت شدن جسم کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : فی بدنه تراره، ای سمن و بضاضه و امتلاء. (اقرب الموارد). تارّ نعت است از آن. (آنندراج). ترتراً و تروراً و ترارهً. (ناظم الاطباء). رجوع به تارّ شود
مادینه تحریری گروه نویسندگان: (هیئت تحریریه در زبان فارسی گویان) مونث تحریری (منسوب به تحریر)، یا هیئت تحریریه. هیئت نویسندگان یک روزنامه یک مجله و مانند آن
مادینه تحریری گروه نویسندگان: (هیئت تحریریه در زبان فارسی گویان) مونث تحریری (منسوب به تحریر)، یا هیئت تحریریه. هیئت نویسندگان یک روزنامه یک مجله و مانند آن