جدول جو
جدول جو

معنی تخاریص - جستجوی لغت در جدول جو

تخاریص
(تَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: این کلمه را بارعلی (ابن علی) در فرهنگ سریانی - عربی چ هوفمن چ کیل 1874 میلادی ج 1 شمارۀ 4242 بجای دخاریص (کاردانان) آورده است. رجوع به دزی ج 1 ص 142 و دخاریص شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
تضریس ها، دندانه ها، جمع واژۀ تضریس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
تخریب ها، خراب کردن ها، ویران کردن ها، جمع واژۀ تخریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاری
تصویر تخاری
از مردم تخارستان، زبانی از شاخه های مستقل زبان های هندواروپایی که مردم تخار با آن سخن می گفتند و اکنون از میان رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشارین
تصویر تشارین
تشرین، فصل خزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
پیشامدها و حوادث روزگار، گردش ها و انقلابات زمانه، نوائب دهر، تصاریف الدهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
چیزهای پراکنده، اجزای پراکنده، جزء جزء، جداجدا، اندک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواریخ
تصویر تواریخ
تاریخ ها، زمانهای وقوع یک امر یا حادثه، جمع واژۀ تاریخ
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تؤرور. رجوع به تؤرور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سختی معیشت. (از اقرب الموارد). جمع تبریح و آن بمعنی سختی است و گویند تباریح سختی معیشت باشد. (ازقطر المحیط) ، تباریح شوق، سوزشهای آرزو. (منتهی الارب) (آنندراج). تندی و تیزی شوق. (ناظم الاطباء). توهج آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و در تاج العروس: ’از جمعهایی است که آنرا مفرد نیست و گویند تبریح (مفرد آن است) و آنرا محدثان استعمال کرده اند و این ثابت نیست’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طعام اندک کم روغن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طعامی که روغن آن کم باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خرج. کذا فی منتهی الارب والصواب جج خرج و جمع واژۀ اخراج
لغت نامه دهخدا
(تُ)
طخاری. یکی از زبانهای کهن ایرانی که در تخارستان رایج بود. رجوع به تخارستان و تخارها و طخاری شود، از مردم تخارستان، نام قومی از ایرانیان باستان که در حدود تخارستان میزیسته اند. رجوع به طخار و طخاری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تخروب. (قطر المحیط). سوراخها مانند خانه های زنبوران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سوراخ که در آن مگس انگبین نهد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بمعنی نخاریب به نون که تابجای نون آمده است. (از قطر المحیط). صاحب نشوءاللغه آرد: النخاریب و التخاریب، خروق کبیوت الزنابیر و الثقب التی یمج النحل العسل فیها. (نشوءاللغه ص 23)
جمع واژۀ تخریب. ویران کردن ها: و تعبیۀ لشکرها و تخاریب بلادو شهرها بر آن شیوه پیش گیرند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دخریص. معرب تیریز و تیریج: فما اخذوه من الفارسیه دخاریص القمیص. (ابن درید در جمهره از سیوطی در المزهر از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
خشتک پیراهن و جز آن، معرب تیریز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
محمد بن علی بن الحسین. محدث است که ازمدائنی روایت کند و از وی دارقطنی. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
حمادبن احمد بن حمادبن رجاء العطاردی التخاری که در کوی تخاران به سکونت داشت. (معجم البلدان). رجوع به تخاران به شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب است به تخار که طخارستان باشد و ’ط’ را بدل ’ت’ کرده اند. (انساب سمعانی). رجوع به طخاری و تخارستان و طخارستان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نخاریب
تصویر نخاریب
سوراخهای خانه زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
تفریق، جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
دندانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
اوامر خود سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
ویران کردنها، تخاریب بلاد و شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریح
تصویر تباریح
سختی معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریق
تصویر تباریق
خوراک کم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواریخ
تصویر تواریخ
جمع تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاریط
تصویر مخاریط
ماران پوست افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
((تَ))
جمع تصریف، پیشامدها، حوادث زمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاریض
تصویر تعاریض
((تَ))
سخن را روشن نگفتن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
((تَ))
جمع تضریس. چیزهای دندانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
((تَ))
جمع تفریق، پراکنده ها، چیزهای پراکنده، اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
((مَ))
جمع مخراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
((تَ))
جمع تخروب، سوراخ ها، خانه های زنبور، لانه های زنبور
فرهنگ فارسی معین