- تبن
- شوره زار و زمین بی گیاه
معنی تبن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طبق چوبی بقالان و میوه فروشان
بفرزندی پذیرفتن
مکر، حیله، محیل، مکار
به فرزندی پذیرفتن، فرزندخواندگی
قالبی که زرگر یا ریخته گر فلز گداخته را در آن می ریزد، برای مثال تبنک را چو کژ نهی بی شک / ریخته کژ برآید از تبنک (عنصری - ۳۶۸)
طبق چوبی که در آن میوه یا چیز دیگر بریزند، در موسیقی تنبک
آوازی را گویند که بلند و تند باشد، دف، دهل
کاهدان
طعام خشک
قطار
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
روپوشه روپوشه نازک
انجیر، وسوره نود و پنجمین از قرآن کریم
هراس خزرک بزدلی خرزهره ترس کم دلی بد دلی
بیماری تشنگی، علت استسقاء
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
کنام آغل کاز کازه
قطار راه آهن را گویند
فربه شدن
فرانسوی گوهر مازو
آتشدان حمام
کاه دهنده کاه دهنده
کرک
هلاکی، مرگ
پارسی تازی گشته تنبان توبان
آلتی است از فولاد که با آن چوب درخت را می شکنند، شکستن، هلاک کردن
کرک
در بر گرفتن در دامن گرفتن
نهری که از رود جدا کنند