جدول جو
جدول جو

معنی تبنی

تبنی((تَ بَ نّ))
به فرزندی پذیرفتن، پسرخواندگی
تصویری از تبنی
تصویر تبنی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تبنی

تبنی

تبنی
مطلع کردن، مردی که ادعای سلطنت کرده با عمری جنگید و تخمیناً نصف قوم را بطرف خود کشانید لکن بالاخره فراری گردیده گویا کشته شد. (اول پادشاهان 16:21 و 22) (قاموس کتاب مقدس ص 244)
لغت نامه دهخدا

تبنی

تبنی
از: ’ب ن و’) پسر خواندن. (زوزنی) (آنندراج). کسی را به پسری گرفتن. (مجمل اللغه). پسر گرفتن کسی را. (منتهی الارب). پسر گفتن کسی را و یا پسر خواندن او را. (از ناظم الاطباء) ، (از: ’ب ن ی’) چهار زانو نشستن زن و فراخ کردن هر دو پا را از فربهی: و منه ُ حدیث بنت غیلان ان جلست تبنت، ای صارت کالقبه من الادم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چون بنشیند مانند قبۀ بپاکرده میباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تبنی

تبنی
شهری به حوران از اعمال دمشق:
فلازال قبر بین تبنی و جاسم
علیه من الوسمی جود و وابل
فینبت حوذاناً و عوفاً منوراً
سأهدی له من خیر ماقال قائل.
نابغۀذبیانی.
(معجم البلدان ج 2 ص 364)
لغت نامه دهخدا

تدنی

تدنی
فرودش پستیدن، نزدیک شدن -1 نزدیک آمدن، پایین آمدن پست شدن، نزدیکی، پستی، جمع تدنیات. پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار