تاختن و دویدن و دوانیدن، لازم و متعدی هر دو آمده. تاختن و دواندن. (فرهنگ نظام). دویدن و سیر کردن. (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی ’تازیدن’ و در اوستا ’تچ’ و در سنسکریت هم ’تچ’ است. خود لفظ ’تچ’ اوستا و سنسکریت در زبان ولایتی مازندران با تبدیل ’چ’ به ’ج’ موجود و بمعنی دویدن است. (فرهنگ نظام) : سر سرکشان اندرآمد بخواب ز تازیدن بادپایان به آب. فردوسی. ز تازیدن گور و گرد سوار برآمد همی دود از آن مرغزار. فردوسی. تازند رخش بدعت و سازند تیر کید اما سفندیار مرا تهمتن نیند. خاقانی. بر آن کار چون مدتی برگذشت بتازیدیک ماه بر کوه و دشت. نظامی. بتازید و من در پی اش تاختم نگونش بچاهی درانداختم. سعدی (بوستان). و رجوع بتاختن و تاز شود، حمله کردن و مبارزت نمودن، زادن، پیدا شدن، آتش افروختن و مشتعل کردن، پیچاندن و خم کردن، سوراخ نمودن، گرو بستن، شایستن و سزاوار شدن. (ناظم الاطباء)
تاختن و دویدن و دوانیدن، لازم و متعدی هر دو آمده. تاختن و دواندن. (فرهنگ نظام). دویدن و سیر کردن. (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی ’تازیدن’ و در اوستا ’تچ’ و در سنسکریت هم ’تچ’ است. خود لفظ ’تچ’ اوستا و سنسکریت در زبان ولایتی مازندران با تبدیل ’چ’ به ’ج’ موجود و بمعنی دویدن است. (فرهنگ نظام) : سر سرکشان اندرآمد بخواب ز تازیدن بادپایان به آب. فردوسی. ز تازیدن گور و گرد سوار برآمد همی دود از آن مرغزار. فردوسی. تازند رخش بدعت و سازند تیر کید اما سفندیار مرا تهمتن نیند. خاقانی. بر آن کار چون مدتی برگذشت بتازیدیک ماه بر کوه و دشت. نظامی. بتازید و من در پی اش تاختم نگونش بچاهی درانداختم. سعدی (بوستان). و رجوع بتاختن و تاز شود، حمله کردن و مبارزت نمودن، زادن، پیدا شدن، آتش افروختن و مشتعل کردن، پیچاندن و خم کردن، سوراخ نمودن، گرو بستن، شایستن و سزاوار شدن. (ناظم الاطباء)
درخشیدن، پرتو افکندن، روشنایی دادن، گرم کردن، گداختن، گرم شدن، گداخته شدن افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن، تفتن پیچیدن، پیچ و تاب دادن، فتیله کردن، کنایه از آزردن، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از نافرمانی کردن تاب آوردن، طاقت آوردن
درخشیدن، پرتو افکندن، روشنایی دادن، گرم کردن، گداختن، گرم شدن، گداخته شدن افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن، تفتن پیچیدن، پیچ و تاب دادن، فتیله کردن، کنایه از آزردن، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از نافرمانی کردن تاب آوردن، طاقت آوردن