- بیغاره
- سرزنش طعنه
معنی بیغاره - جستجوی لغت در جدول جو
- بیغاره ((بِ رِ))
- سرزنش، طعنه، بیغار
- بیغاره
- سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفش، سرکوفت، نکوهش، سرزنش، پیغاره، تفشه، عتیب، زاغ پا، سراکوفت، طعنه، بیغار، تفشل، ملامت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند
درمانده و بیچاره
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
مفلوک
طعنه سرزنش ملامت: سه چیزت بباید کزو چاره نیست و زان نیز بر سرت پیغاره نیست... (شا. لغ)
بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده
غریب، برای مثال بدو گفت کز خانه آواره ام / ز ایران یکی مرد بیواره ام (اسدی - ۲۱۰) ، بی کس، تنها، بیچاره، درمانده، بیگانه، ناشناس
درمانده، فرومانده، عاجز، بی درمان، ناگزیر، بینوا، مستمند
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سرزنش، سرکوفت، ملامت، زاغ پا، بیغاره، تفش، عتیب، تفشه، طعنه، نکوهش، سراکوفت، تفشل، بیغار
برای مثال سه چیزت بباید کزاو چاره نیست / وز آن نیز بر سرت پیغاره نیست (فردوسی - ۴/۴)
بوته
سرزنش، ملامت
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، سرزنش، بیغاره، ملامت، سرکوفت، نکوهش، تفش، تفشل، طعنه، عتیب، زاغ پا، پیغاره، سراکوفت
((بَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره، بوته
پیش پرداخت
بالای حجره، تاقچه بلند
بچه بز
جنباندن، لرزاندن
شیوا گونه بطور بلیغ برسایی
منسوب به بلغار
فروشنده غله برای اردو
بی هسته بدون دانه
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
نوعی یاقوت سرخ
ناتندرستی ناخوشی مرض
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن