جدول جو
جدول جو

معنی بی - جستجوی لغت در جدول جو

بی
بر سر اسم درمی آید و معنی صفتی به آن می دهد و نفی و سلب را می رساند مثلاً بی آب، بی باک، بی بر، بیچاره، بی چون، بی خرد، بی درمان، بی درنگ، بی دریغ، بیکار، بی کران، ابیداد، ابی کرانه، (حرف اضافه) مقابل با، بدون مثلاً من بی او جایی نمی روم، بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم / زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم (حافظ - ۶۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
بی
(اَ)
از ’ب وی’، مشابه شدن غیر خود را در کردار. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). مشابه شدن غیر پدر خود را در کردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بی
(بَی ی)
از ’ب ی ی’، مرد ناکس و فرومایه و ابن بی ّ مثله. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بی
کرم وپروانه، (ناظم الاطباء)، بید، (از اشتینگاس)، ظاهراًمصحف یا لهجه ای است ’بید’ را، و رجوع به بید شود
لغت نامه دهخدا
بی
حرف نفی، مقابل با که کلمه اثبات است، بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت او را متصف سازند و بگویند آدم بی بصیرت یعنی آدمی که بینایی ندارد و همچنین سایر اسمها خواه فارسی باشد و یا مأخوذ از تازی مانند بی بها و بی پروا و بی ترتیب و بی بهره و بی شغل و بی قاعده و بی کار و جز آنها، (از ناظم الاطباء)، از همه جهت بی نوا و بیچاره، (از ناظم الاطباء)، مفلس و محتاج، (آنندراج)، درمانده، عاجز، ناتوان:
پیش تو گر بی سر و پا آمدیم
هم به امید تو خدا آمدیم،
نظامی،
ارباب شوق در طلبت بی دلند و هوش
اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا،
سعدی،
، سراسیمه، (هفت قلزم)، پریشان حال، بی انتها، لایتناهی ̍، مجهول، ناشناخته، و به مجاز، بی نظم و ترتیب:
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی،
حافظ،
، کنایه از بی نظام و بی اسلوب، (ناظم الاطباء)، بی اسلوب و بی نظام و بی ربط، (آنندراج)، بی انتظام، هرج و مرج،
- کاری بی سر و پا، که انجام آن دشوار و جمعو فراهم آوردن اجزاء آن سخت باشد، (یادداشت مؤلف)،
، سست، (ناظم الاطباء)، گفتار و یا خبر بی سر و پا، (از یادداشت مؤلف)، نام مهره ای گرد و مدور، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بی
بجای ’ب’ که یکی از حروف الفباء است بکار رود:
مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت
بخط خویش الف را همی بجهد از بی،
ناصرخسرو،
راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی
بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود،
شمس طبسی، ناتوانی، عجز و درماندگی، (یادداشت مؤلف)، فقر، کنایه از فرومایگی، پستی و دنائت، سفلگی و پستی، (یادداشت مؤلف) : ...، که سخن نگویند الا بسفاهت و نظر نکنند الا بکراهت، فقرا را به بی سر و پایی منسوب کنند، (گلستان)،
- بی سر و پایی کردن، کنایه از فروتنی نشان دادن:
خار نه ای کاوج گرایی کنی
به که چو گل بی سر و پایی کنی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
بی
علامت نفی می باشد و پیشاوند که بیشتر بر سر اسم میآید و معنی صفتی بان میدهد و نفی و سلب را میرساند، مانند بی هوش، بی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
بی
((~. زَ دَ))
نشانه نفی و سلب که بر سر اسم درآید و کلمه را صفت سازد، بی کار، بی چاره، گاه بر سر اسم درآید و قید مرکب سازد، بی شک، بی گفت و گو
تصویری از بی
تصویر بی
فرهنگ فارسی معین
بی
فاقد
تصویری از بی
تصویر بی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی
بدون، بلا
متضاد: با
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی
بدون، دلال، برو، چاشنی غذا که از سبزی های خوش بو و ادویه درست شود، زخم، سیرداغ.، به نوعی میوه، بگیرنگه داشته باش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیریفان
تصویر بیریفان
(دخترانه)
دوشیدن شیر گوسفند توسط دختران در کوهستان هنگام بهار (نگارش کردی: بریان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیسو
تصویر بیسو
(دخترانه)
بی گمان، کمینگاه شکارچی (نگارش کردی: بس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیگم
تصویر بیگم
(دخترانه)
عنوان زنان منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیگرد
تصویر بیگرد
(دخترانه)
بدون رقیب، کنایه از بسیار زیبا (نگارش کردی: بگهرد)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیکن
تصویر بیکن
(دخترانه)
بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بکن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیکس
تصویر بیکس
(پسرانه)
تنها و بدون حامی (نگارش کردی: بکهس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیکژ
تصویر بیکژ
(دخترانه)
هموار، صاف (نگارش کردی: بکهژ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیشو
تصویر بیشو
(دخترانه)
بی حد، بی اندازه (نگارش کردی: بش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیستون
تصویر بیستون
(پسرانه)
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیلو
تصویر بیلو
(دخترانه)
جویبار کوتاه مدت (نگارش کردی: بلو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیستان
تصویر بیستان
(دخترانه)
جالیز (نگارش کردی: بستان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیسان
تصویر بیسان
(دخترانه)
جالیز (نگارش کردی: بسان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیساران
تصویر بیساران
(پسرانه)
بی سرها، بی دلیل قتل عام شده ها، نام روستایی نزدیک سنندج (نگارش کردی: بساران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیژه
تصویر بیژه
(دخترانه)
ویژه، خالص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیژن
تصویر بیژن
(پسرانه)
ترانه خوان، جنگجو، مجرد، تنها، پسر گیو، دلداده منیژه، (نگارش کردی: بیژهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیزار
تصویر بیزار
(پسرانه)
کسی که از اعمال زشت پرهیز کند (نگارش کردی: بزار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیلاش
تصویر بیلاش
(پسرانه)
مفقود الاثر. (نگارش کردی: بلاش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینر
تصویر بینر
(پسرانه)
بیننده (نگارش کردی: بینهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینیار
تصویر بینیار
(دخترانه)
بیننده (نگارش کردی: بنیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیور
تصویر بیور
(دخترانه)
بی بهره، عدد میلیون در ریاضی (نگارش کردی: بوهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیورد
تصویر بیورد
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیورزاد
تصویر بیورزاد
(پسرانه)
نام سپهسالاری در زمان اشکانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیوی
تصویر بیوی
(دخترانه)
انسان بی آزار، سلامت (نگارش کردی: بوهی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینور
تصویر بینور
(دخترانه)
دیدنی (نگارش کردی: بینهوهر)
فرهنگ نامهای ایرانی