جدول جو
جدول جو

معنی بودانه - جستجوی لغت در جدول جو

بودانه
(نَ / نِ)
نام تخم دوایی است. دانه وتخمی دوایی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بددهنه
تصویر بددهنه
اسبی که دهنه قبول نکند، بدلگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخانه
تصویر بادخانه
محل رهگذر باد، بادخون، بادخن
فرهنگ فارسی عمید
درختی شبیه درخت بیدمشک که چوب محکم و سخت و شاخه های صاف و راست دارد و از شاخه هایش دستۀ بیل و کلنگ درست می کنند، نوعی بافت کاموا، نوعی کافور مرغوب
فرهنگ فارسی عمید
تخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش می ریزند و می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتخانه
تصویر بتخانه
جایی که بت ها را در آن نگهداری می کنند، معبد بت پرستان، خانۀ بت، بتکده، بتستان، کنایه از جای زنان پادشاهان، حرم، فغستان، در تصوف کنایه از عالم لاهوت و مظهر ذات احدیت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
برشته. سرخ کرده. تاب داده. بریان. محمص. مشوی. مشویه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام رز وحشی، رجوع به کرم البری و انگور جنگلی شود، (یادداشت بخط مؤلف)، نوک ناخن، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
پرنده ای است که آنرا تیهو میگویند و بعضی گویند پرنده ای است که شبیه به تیهو لیکن کوچکتر از او است و آنرا بعربی سلوی خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سیرک. بدیده. ورتیج. سمانه. سمانی. بلدرچین. قتیل الرعد. (یادداشت بخطمؤلف) : و طعام، سخت لطیف و نازک و اندک باید و دراج و تیهوج موافق تر و بودنه همه بیماریهای معده را... سخت سودمند است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تناور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). تناور گردیدن. بدان. (از آنندراج). بزرگ شدن بدن از بسیاری گوشت. (از اقرب الموارد). بدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ)
به فارسی اسم شهدانج است. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً مصحف کنودانه باشد از: کنو (= کنف) + دانه. رجوع به کبودان و کنودانه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو نَ / نِ)
گاودانه. حب البقر. سنگک. خلر. و رجوع به گاودانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
میوه که تخم نداشته باشد چون انگور و انار و امثال آن. (آنندراج). بی خسته و بی تخم. کم تخم و کم خسته. (ناظم الاطباء). که دانه و هسته ندارد. که استخوان ندارد. بی تخم. بی استخوان. بی هسته چنانکه انگور بیدانه انجیر بیدانه، اناربیدانه، کشمش بیدانه. (یادداشت مؤلف) :
خری سرش ز خرد چون کدوی بیدانه
خری شکم ز کدو دانه چون کدو مملو.
سوزنی.
، نام نوعی انگورو آن بر دو قسم است، بیدانۀ سپید و بیدانۀ سرخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان حشمت آباد بخش درود است که در شهرستان بروجرد واقع است و 145 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
نان که در شیر آمیخته در روغن بریان نمایند. نانی که در شیر خیسانده و با کره مخلوط نموده و خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قریه ای است از قرای اسفراین. (مرآت البلدان ج 1 ص 297) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
ماده خر وحشی یا خرکرۀ مادۀ وحشی. ج، بیدانات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ماده خر و حمار وحشی و بنا بر قولی آنکه در بیابان سکونت نماید. (از تاج العروس). ج، بیدانات
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ / نِ)
تخم بهی. (ناظم الاطباء). دانۀ میوۀ به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بود. تخم بهی. (فرهنگ فارسی معین). دانه میوۀ به که به دانه مینامند و در داروسازی و عطرسازی بکار میبرند و جزو صادرات کشور بشمار میرود. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 242). دانۀ آبی. هستۀ بهی. حب السفرجل، بهرام دوم پنجمین پادشاه ساسانی و فرزند بهرام اول است. جلوس 276، فوت 293 میلادی ، بهرام سوم. ششمین پادشاه ساسانی فرزند هرمز اول در سال 293 میلادی فقط چهار ماه سلطنت کرد، بهرام چهارم. سیزدهمین پادشاه ساسانی مشهور به کرمانشاه. جلوس 388 فوت 399 میلادی وی پیمان صلح با تئودور امپراطور روم بست و در زمان او ارمنستان بین دو کشور تقسیم شد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
حقارت و پستی. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدانه
تصویر بدانه
تناوریدن فربهی تناوریدن فربهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودانه
تصویر گودانه
گاو دانه حب البقر خلر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتخانه
تصویر بتخانه
مرکز ومعبد بتها، بتکده
فرهنگ لغت هوشیار
پیله ابریشم فیلق، نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند، خرقه درویشان که از پاره های رنگارنگ دوخته باشند مرقع، رقعه و پینه که درویشان بر خود دوزند، خال گوشتی که از بشره آدمی برآمده باشد اژخ مانندی که از چهره شخص بر آید، گل چشم مانندی که از طلا و نقره یا از ابریشم سازند و بر کلاه طفلان دوزند، نگین و مهر انگشتری نگینی که بصورت بادام باشد، هر جنس مطبوع و نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانه
تصویر بارانه
شاه تیر چوب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
دریچه مشبکی که توسط آن از درون اطاق بیرون را توان دید و بعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانه
تصویر بیدانه
بی هسته بدون دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهدانه
تصویر بهدانه
دانه میوه به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بوده تخم بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
((نِ))
دریچه مشبکی که توسط آن از درون اتاق بیرون را توان دید و به عکس
فرهنگ فارسی معین
((نِ))
تاولی کوچک در پوست حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایعی روشن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوسانه
تصویر اوسانه
((اُ نِ))
افسانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادبانه
تصویر بادبانه
((نِ))
سایه بان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهدانه
تصویر بهدانه
((بِ نِ))
دانه میوه به که در طب قدیم مستعمل بوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخردانه
تصویر بخردانه
معقول، منطقی
فرهنگ واژه فارسی سره
از دهکده های متروک و قدیمی فخر عمادالدین واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی میوه ترش که درخت آن در مناطق ییلاقی البرز مرطوب روید
فرهنگ گویش مازندرانی