آشی است که از بن کوهی پزند. (مجمع الفرس). آشی باشد که از ون پزند که حبهالخضرا است و آن ثمر درخت بطم باشد و بشیرازی بن گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از برهان جامع). مرکب از: بن + با. (حاشیۀ برهان چ معین) ، نوعی از چشمه های مخفی که عابر آنرا نمی بیند، نوعی نبات. و بهمه چیزها که اززمین است بنات الارض گویند، سنگ شفاف و سنگریزه ها که در تقسیم آب بکار برند. (از المرصع)
آشی است که از بن کوهی پزند. (مجمع الفرس). آشی باشد که از ون پزند که حبهالخضرا است و آن ثمر درخت بطم باشد و بشیرازی بن گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از برهان جامع). مرکب از: بن + با. (حاشیۀ برهان چ معین) ، نوعی از چشمه های مخفی که عابر آنرا نمی بیند، نوعی نبات. و بهمه چیزها که اززمین است بنات الارض گویند، سنگ شفاف و سنگریزه ها که در تقسیم آب بکار برند. (از المرصع)
شب نماینده. (فرهنگ فارسی معین). که در شب نمایان سازد، آنچه به شب جلوه کند و بدرخشد مانند ساعت و پارچه و تابلو. (فرهنگ فارسی معین). که شب متجلی شود. که در شب نموده شود. که به شب هنگام نشان داده شود. - ساعت شب نما، ساعتی که در تاریکی شب و بی استعانت روشنایی اعداد دوازده گانه منقوش بر صفحۀ آن به چشم آید. ساعت که نقش اعداد دوازده گانه صفحۀ آن از فسفر باشد و بدین سبب در تاریکی شب به دیده درآید و دیده شود. ، برطرف کننده تاریکی. (فرهنگ فارسی معین)
شب نماینده. (فرهنگ فارسی معین). که در شب نمایان سازد، آنچه به شب جلوه کند و بدرخشد مانند ساعت و پارچه و تابلو. (فرهنگ فارسی معین). که شب متجلی شود. که در شب نموده شود. که به شب هنگام نشان داده شود. - ساعت شب نما، ساعتی که در تاریکی شب و بی استعانت روشنایی اعداد دوازده گانه منقوش بر صفحۀ آن به چشم آید. ساعت که نقش اعداد دوازده گانه صفحۀ آن از فسفر باشد و بدین سبب در تاریکی شب به دیده درآید و دیده شود. ، برطرف کننده تاریکی. (فرهنگ فارسی معین)
مرکب است از ان، یکی از حروف مشبهه بالفعل و مای کافّه. این دو کلمه را درحصر استعمال میکنند به معنی فقط، تنها، بس، این است و جز این نیست: قل انما یوحی الی انما الهکم اله واحد. (قرآن 108/21). در مغنی ضمن بحث در ’ما’ی کافه آمده: جماعتی از اصولیین و بیانیین گمان برده اند که انما مرکب از مای کافه و ان نافیه است و همین است علت اینکه انما معنی حصر افاده میکند. گویند این بدانجهت است که ان ّ برای اثبات است و ما برای نفی پس اثبات و نفی روا نباشد بر سر یک چیز درآیند زیرا موجب تناقض میگردد و نیز روا نباشد که بگوئیم نفی متوجه چیزی است که پس از آن ذکر شده است زیرا این به اتفاق همه خلاف واقع است پس ناچار باید بگوییم که نفی متوجه چیزی است که ذکر نشده و اثبات متوجه چیزی است که ذکر شده و همین مفید معنی حصر است. نحویین این گفته را مبتنی بر دو مقدمۀ باطل میدانند (در مغنی آن دو مقدمۀ باطل را به تفصیل شرح داده است). ابوحیان گوید در علم نحو به ثبوت رسیده است که مای داخل بر ان ّ و اخوات ان ّ مای کافه است و ان ّ را از عمل بازمیدارد ولی حصر از آن فهمیده نمیشود بلکه حصر از سیاق کلام مستفاد میگردد. برای تفصیل این مطلب به مغنی در مبحث ’ما’ و به حاشیۀ شمنی بر مغنی مراجعه شود
مرکب است از ان، یکی از حروف مشبهه بالفعل و مای کافّه. این دو کلمه را درحصر استعمال میکنند به معنی فقط، تنها، بس، این است و جز این نیست: قل انما یوحی الی انما الهکم اله واحد. (قرآن 108/21). در مغنی ضمن بحث در ’ما’ی کافه آمده: جماعتی از اصولیین و بیانیین گمان برده اند که انما مرکب از مای کافه و ان نافیه است و همین است علت اینکه انما معنی حصر افاده میکند. گویند این بدانجهت است که اِن َّ برای اثبات است و ما برای نفی پس اثبات و نفی روا نباشد بر سر یک چیز درآیند زیرا موجب تناقض میگردد و نیز روا نباشد که بگوئیم نفی متوجه چیزی است که پس از آن ذکر شده است زیرا این به اتفاق همه خلاف واقع است پس ناچار باید بگوییم که نفی متوجه چیزی است که ذکر نشده و اثبات متوجه چیزی است که ذکر شده و همین مفید معنی حصر است. نحویین این گفته را مبتنی بر دو مقدمۀ باطل میدانند (در مغنی آن دو مقدمۀ باطل را به تفصیل شرح داده است). ابوحیان گوید در علم نحو به ثبوت رسیده است که مای داخل بر ان َّ و اخوات ان َّ مای کافه است و ان َّ را از عمل بازمیدارد ولی حصر از آن فهمیده نمیشود بلکه حصر از سیاق کلام مستفاد میگردد. برای تفصیل این مطلب به مغنی در مبحث ’ما’ و به حاشیۀ شمنی بر مغنی مراجعه شود
گویند ناحیه ای است متصل به صعید مصر که در ایام معتضد عباسی یا کمی قبل از آن به دست مسلمانان گشوده شد. (از معجم البلدان) ، آن دسته از اولاد قبطبن مصر (سردودمان قبطیان) را که در صعید مصر ساکن بوده اند مریس میخواندند و آن دسته را که در سفلای مصر سکونت گزیده بودند بیما میخواندند. (از نخبه الدهر ص 266 و عیون الانباء ج 2 ص 82)
گویند ناحیه ای است متصل به صعید مصر که در ایام معتضد عباسی یا کمی قبل از آن به دست مسلمانان گشوده شد. (از معجم البلدان) ، آن دسته از اولاد قبطبن مصر (سردودمان قبطیان) را که در صعید مصر ساکن بوده اند مریس میخواندند و آن دسته را که در سفلای مصر سکونت گزیده بودند بیما میخواندند. (از نخبه الدهر ص 266 و عیون الانباء ج 2 ص 82)
بدشکل و بی ظرافت و کریه المنظر و زشت. (ناظم الاطباء). چیزی که نمود خوب نداشته باشد. بدنمود. (از آنندراج). که خوش شکل نباشد. که بچشمها بد آید. (از یادداشتهای مؤلف) : پاک بود از شهوت و حرص و هوی نیک کرد او لیک نیک بدنما. مولوی. مدان بد، هر آن بدنمایی که هست که آن نیز نیکوست جایی که هست. امیرخسرو. برشع، مرد گول دفزک بدنما و بدخو. (منتهی الارب).
بدشکل و بی ظرافت و کریه المنظر و زشت. (ناظم الاطباء). چیزی که نمود خوب نداشته باشد. بدنمود. (از آنندراج). که خوش شکل نباشد. که بچشمها بد آید. (از یادداشتهای مؤلف) : پاک بود از شهوت و حرص و هوی نیک کرد او لیک نیک بدنما. مولوی. مدان بد، هر آن بدنمایی که هست که آن نیز نیکوست جایی که هست. امیرخسرو. برشع، مرد گول دفزک بدنما و بدخو. (منتهی الارب).
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 245 تن است. آب آن از چشمۀ سار و محصول آن غلات و لبنیات و ارزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، ربودن و کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 245 تن است. آب آن از چشمۀ سار و محصول آن غلات و لبنیات و ارزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، ربودن و کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)