معنی بننا
بننا
شدن، تبدیل شدن، پارچه کردن، تشکیل شدن، بافتن، بافیدن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بننا
برنا
برنا
مرد جوان، بر عکس پیر
فرهنگ لغت هوشیار
بنبا
بنبا
آشی که از بن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
بنان
بنان
اطراف یا سرانگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
بینا
بینا
آگاه، بصیر، بیننده
فرهنگ لغت هوشیار
بنیا
بنیا
تو فرزند منی
فرهنگ نامهای ایرانی
بنان
بنان
عنفوان (نگارش کردی: بهنان)
فرهنگ نامهای ایرانی
برنا
برنا
جوان، جوان
فرهنگ نامهای ایرانی
بینا
بینا
بصیر
فرهنگ واژه فارسی سره
بنان
بنان
انگشتان، سرانگشتان، اطراف انگشتان
فرهنگ فارسی عمید