جدول جو
جدول جو

معنی بنجی - جستجوی لغت در جدول جو

بنجی(بَ)
نسبت است به بنج رودک که قریه ای است از قرای رودک در نواحی سمرقند. (انساب سمعانی) ، پر کردن فاصله میان دو آجر از گچ، زندان را تحمل کردن. در بند و اسارت بودن:
بی هیچ گنه چونکه در این دار بماندی
بی هیچ گنه بند کشیدن دشوار است.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 55)
لغت نامه دهخدا
بنجی
برنجی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برنجی
تصویر برنجی
تهیه شده از غله برنج مثلاً شیرینی برنجی
تهیه شده از آلیاژ برنج مثلاً ظرف برنجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد به استعمال بنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنجی
تصویر فنجی
کلانی، بزرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجی
تصویر باجی
خواهر، همشیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنجل
تصویر بنجل
کالای وازده و پست که خریدار نداشته باشد، جنس نامرغوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجی
تصویر منجی
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندی
تصویر بندی
گرفتار، اسیر، زندانی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
نوعی مسکوک ترکی است. این کلمه از ترکی بعربی داخل شده و ارزش آن در بلاد مختلف متفاوت بوده است. و رجوع به النقود العربیه ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جای بستن اسبان چاپار در راه باشد. و به عبارت اخری یام خانه است. (از فرهنگ وصاف از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجیک
تصویر بنجیک
ترکی پیک خانه جای بستن اسبان چاپار در راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
آنکه عادت بع کشیدن بنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجی
تصویر گنجی
خزینه، دفینه
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگی کلانی: امروز که شاهی درم الفنج و میندیش زیرا که نماند ابدی شاهی و فنجی
فرهنگ لغت هوشیار
رهاننده رها گاه، پشته مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. نجات دهنده رها کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجی
تصویر باجی
در ترکی به معنی خواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندی
تصویر بندی
اسیر و زندانی، حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجل
تصویر بنجل
ته مانده چیزهای بد و خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
پنبه گلوله کرده به جهت رشتن پنبه محلوج بندک بندش غنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجی
تصویر انجی
انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
زنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجه
تصویر بنجه
((بُ جَ))
قباله، سند قدیمی، سند مالکیت غیررسمی، بنچاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باجی
تصویر باجی
خواهر، همشیره، زنی ناشناس، خادمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندی
تصویر بندی
((بَ))
اسیر، گرفتار، زندانی، جمع بندیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنجه
تصویر بنجه
((بُ جِ یا جَ))
پیشانی، پنجه، پنچه، ناصیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنجل
تصویر بنجل
((بُ جُ))
کالایی که به فروش نر فته و روی دست صاحبش مانده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
((بُ جَ))
پنبه زده شده و گلوله شده برای رشتن، بندک، بندش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
((زَ نْ))
سیاه پوست، زنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجی
تصویر منجی
((مُ جا))
پناه، جای نجات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجی
تصویر منجی
((مُ))
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد
فرهنگ واژه فارسی سره
بی ثمر، عقیم
دیکشنری اردو به فارسی