جدول جو
جدول جو

معنی بنجک

بنجک((بُ جَ))
پنبه زده شده و گلوله شده برای رشتن، بندک، بندش
تصویری از بنجک
تصویر بنجک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بنجک

بنجک

بنجک
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، بَندَش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
بنجک
فرهنگ فارسی عمید

بنجک

بنجک
پنبۀ محلوج و گلوله کرده را گویند بجهت رشتن. (برهان) (مجمع الفرس) (شعوری). پنجک. (مجمع الفرس) :
یکی از ایشان بنجک ستان و پنبه فروش
که ریش گاوی نامه ست و نام او عنوان.
روحانی (از مجمعالفرس)
لغت نامه دهخدا

بندک

بندک
گلوله پنبه پنبه پاک کرده از پنبه دانه و آماده کرده برای رشتن
بندک
فرهنگ لغت هوشیار

بیجک

بیجک
تکه کاغذی را گویند که فروشنده جنس نوع کالا و اندازه و مقدار آن را می نویسد غیاث آن راهندی دانسته ولی واژه ای پارسی است بیجک قطعه کاغذی که فروشنده جنس نوع کالا و کمیت آنرا در آن یادداشت کند و بخریدار دهد فاکتور
فرهنگ لغت هوشیار