- بقعه
- جای پست گودالی که آب در آن جمع گردد، پاره ای زمین
معنی بقعه - جستجوی لغت در جدول جو
- بقعه
- بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته می شود، ناحیه، خانه، خانقاه، صومعه
- بقعه ((بُ عِ))
- قطعه ای از زمین، بنا، زیارتگاه، مزار ائمه و بزرگان دین، جای، مقام، جمع بقاع، بقع، اتاقکی که بر روی گور اولیا و قدیسان می سازند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره گوشت
ماهی روغن سبزه زار سبزه ناک سبزی یک سبزی یک تره واحد بقل یک دانه تره یک عدد سبزی، خبازی بستانی را گویند
جا ومقام، سرزمین
پاره ای از زمین گروه پراکنده
گاو نر یا ماده، گاو
ترکی جامه بند نیفه پتیر بلغنده بسته بنگرید به بغچه دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
بخور شکمباره
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
انتظار کردن و نگهبانی نمودن
پیمانش فرما نبرداری خرید و فروش کنشت کلیسا کنشت دیر، جمع بیع
مرد زیرک و باهوش
مانده، دیگر
آیین نو نو آوری نو آیینی
نوشته، نامه
واقعه، حادثه، کارزار، جنگ
پارۀ گوشت، کنایه از فرزند گرامی
مؤنث واژۀ بقل، سبزی، تره بار، دانه، میوه
زیرک، تیزهوشی که کسی نتواند او را فریب بدهد، ویژگی مرغ زیرک که به دام نیفتد
آنچه باقی مانده، مانده، بازمانده، به جامانده
نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه، وصله ای که به لباس می دوزند، صفحۀ شطرنج یا نرد، قطعه ای از چیزی که بر آن می نوشتند مانند پوست، کاغذ یا پارچه
دومین و بلندترین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۸۶ آیه، سنام القرآن، فسطاط القرآن
دستمال بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر از جنس پارچه می پیچند، سارغ
چکاوک خاکستری از پرندگان موشیار از پرندگان
وقعت و وقعه در فارسی پیکار کارزار
((رُ عِ یا عَ))
فرهنگ فارسی معین
تکه، قطعه، پینه که به جامه دوزند، وصله، قطعه کاغذی که روی آن نویسند، نامه، مکتوب، جمع رقاع و رقع
پیسه شدن، بسنده کردن، تر شدن، جمع بقعه، فره جای ها جمع بقعه بقعه ها
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند