جدول جو
جدول جو

معنی بقعه

بقعه((بُ عِ))
قطعه ای از زمین، بنا، زیارتگاه، مزار ائمه و بزرگان دین، جای، مقام، جمع بقاع، بقع، اتاقکی که بر روی گور اولیا و قدیسان می سازند
تصویری از بقعه
تصویر بقعه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بقعه

بقعه

بقعه
بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته می شود، ناحیه، خانه، خانقاه، صومعه
بقعه
فرهنگ فارسی عمید

بقعه

بقعه
مقلوب قُبَعَه. جاریۀ بقعه و قبعه، کنیزکی که روی خود بنماید آنگاه نهان سازد. (از نشوءاللغه ص 17) ، بازور. بافشار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بقعه

بقعه
دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع است و 120 تن سکنه دارد. آب از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

بقعه

بقعه
جای پست و گودالی که در آن آب گرد آید. (ناظم الاطباء). جای و گوی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

بقعه

بقعه
ارض بقعه، زمینی که در آن ملخهای پیسه باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به بقع شود
لغت نامه دهخدا

بقعه

بقعه
زیارتگاه، مدفن، مزار، بقعت، مکان متبرک، بنا، خانه، سرا، عمارت، جا، جایگاه، مقام، مکان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بقله

بقله
ماهی روغن سبزه زار سبزه ناک سبزی یک سبزی یک تره واحد بقل یک دانه تره یک عدد سبزی، خبازی بستانی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار